تو عمر من و وصلت آسایش عمر من
هر سوی موج فتنه گرفته ست و زین میان آسایشی که هست مرا در کنار توست
وقتی بودنت بهش آسایش نمیده با نبودنت به غرورت آرامش بده
خیلیها میخواهند اول به آسایش و خوشبختی برسند بعد به زندگی لبخند بزنند. ولی نمیدانند تا به زندگی لبخند نزنند؛ به آسایش و خوشبختی نمیرسند...
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست ریش باد آن دل که با یاد تو خواهد مرحمی
آسایشی که هست مرا،کنار توست