شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
مادر جانمجوانی ات را با بچگی هایم پیر کردی...عشقم را تقدیمت می کنمتولد مبارک مادر عزیزم...
داستان من و زیبایی تو یک خط استبچگی کردم و از لای لجن گل چیدم...
تورو دوست دارم مثل حس دوباره ی تولدتتورو دوست دارم وقتی میگذری همیشه از خودتتورو دوست دارم مث خواب خوب بچگیبغلت میگیرمو میرم به سادگی …...
تکه ای از رو حم خیلی درد میکند آنجایش که پر بود از شیطنت های دخترانه دلم برای خودم تنگ شده من خیلی وقت است بچگی نکرده ام ......
گفت بعد ۲ سال دیدمت اندازه ۲۰ سال خانم شدی گفتم کسی نبود واسش بچگی کنم دیگه ...!...
تکه ای از روحم خیلی درد می کند !آنجایش که ؛پر بود از شیطنت های دخترانه...دلم برای خودم تنگ شده...من خیلی وقت است بچگی نکرده ام...