خیره می شوم به اتاق ته راهرو بغض کمین کرده گلویم را می چسبد... آن اتاق بایگانی خاطرات ماست عطرت پیراهن چهارخانه مردانه ات و حتی موهایت که جا مانده روی شانه من آن ها را تا ابد نگه خواهم داشت ، آن ها نماد عشقند...
چه غم بار وقتی نمی دانی گم کرده ای یا گمشده ای؟
رفیقم دپرس بود باباش فرستادش سوئیس چن ماه بمونه ریکاوری کنه برگرده اونوقت من 5 دیقه میرم توالت بابام با لگد میاد تو میگه ببند شیرآبو پولش زیاد میشههه