متن لیلا قهرمانی آرمینا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات لیلا قهرمانی آرمینا
مسافری بودم در دیار غربت
در سرمای استخوان سوزی، درست وسط بهار
خود را در دلشوره ی ناشی از اندوهِ پیله کرده در سلول هایم یافتم
تکیه بر دیوارهای مژگانش
در دیار غربت
در دیار چشم های غریبه اش
که روزگاری آشناترین و گرم ترین بود.
موهایم را برای تو بلند کرده ام،
آن ها دستان تو را طلب می کنند
که با مهر ببافی و عشق بگذاری بین
تار به تار آن ها...
خواستنت در گفتگوهایم باتو هویدا نمی شود ، خواستنت از پیکر کلمات
بر می خیزد به سمتت می آید
و لبانت را گرفتار می کند میان
لب هایش، درست همینقدر گرم و
سوزان و پر تب و تاب...
مغز من جولانگاه خاطرات توست؛
درمن هر شب تویی کشته می شود...
خیره می شوم
به اتاق ته راهرو
بغض کمین کرده گلویم را می چسبد...
آن اتاق بایگانی خاطرات ماست
عطرت
پیراهن چهارخانه مردانه ات
و حتی موهایت که جا مانده روی شانه
من آن ها را تا ابد نگه خواهم داشت ،
آن ها نماد عشقند...
من با چشمهایت جوانه زدم
روییدم و شکفتم،
بذر عشق در اعماق قلبم
شروع به تکامل کرد
وسبز شدم ...
همچون دانه ای که سر از خاک
در آورد.
مسیرعشق ، مسیر سبز شدن است...
شب است و هرم نفس هایت
سرزمین تنم را به آتش می کشد
چه کنیم دیگر جز انتظار...
این انتظار لعنتی آدم هارا پیر می کند،
این را امروز فهمیدم
وقتی مقابل آیینه اتاقم ایستادم ،
چند تار موی سفید میان لشگری
از موهای مواجم دیده می شد...
صبح را با توآغاز کنم،
و چای بنوشم با تکه های
عسل لب هایت...
لب هایت
و تب تند نشسته در چشمانت
و عشق که منتظر است
مبارزه را آغاز کنی
در صحنه تنم
تا قدرت نمایی کند...
کسی باشد
که عرض شانه های پهن
مردانه اش ناخداگاه شود ارامش و
قرار دل بیقرارمان
کسی که وقتی به چشمانش خیره
می شوی
دلت قرص شود برای تمام نا آرامی های
پیش روی زندگی...
مرگ برای من چندان سخت نیست
اگر با نبودنت مقایسه کنم
به مراتب نبودنت سخت تر
وحشت ناک تر است
ترجیح می دهم نفس نباشد
ولی
تو باشی...