چشمی به تخت و بخت ندارم مرا بس است یک صندلی برای نشستن کنار تو
رفتم بانک رو دسته صندلی نوشته بود : وقتی زلزله اومد پشت صندلی رو نگاه کنید! پشت صندلی رو نگاه کردم نوشته بود الان نه خره وقتی زلزله اومد!
گفتی میز را بچین / می آیم / چقدر برف نشسته روی صندلی