متن صندلی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات صندلی
قطار
خاموش است
درهای از آهنِ فراموشی
در سالنی
که دیوارهایش
با نفسِ مردگان نفس میکشند
مردی
نشسته
بر صندلیِ بیخاطره
با چشمانی
که پاییز را
مثل یک زخمِ کهنه
در خود پنهان کردهاند
بغضش
نه صدا دارد
نه اشک
فقط
در گلویش
قطرهقطره
برف میبارد
و قطار
نمیرود
نمیماند...
احمدکمائی
شرح حالم را
تنها آن صندلی خاموش میداند
که سال هاست جز گرد غبار
کسی برآن ننشسته
مجتبی رفیع زاد
در حال بارگذاری...