پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از زلزله و عشق خبر کس ندهدآن لحظه خبر شوی که ویران شده ای...
[فریبا]پیپ اش را گوشه ی لب گذاشت با طمأنینه... روی تخت نشست. با دست گرد و خاک و تکه های آوار شده ی سقف را پاک کرد.اسباب و اثاثیه ی تخریب شده ی خانه اش را ورانداز کرد. آهی کشید و پکی عمیق به پیپ زد.در زلزله ی دیشب، خانه های زیادی خراب شدند. پیپ اش را کناری گذاشت و سراسیمه به جستجو در اتاق پرداخت. تمام گوشه و کناره ها را با وسواس و دقت بررسی کرد. زیر یکی از کمدها پیدایش کرد.- ببخش من را! گیج و منگم! تو را به کلی فراموش کرده بودم!.دستی...
زلزله ویرانگر است و به بدی شناخته می شود؛اما گاهی همین زلزله به تو می فهماند که بنایت چقدر آسیب پذیر بوده است.آن موقع است که آجرهای فرو ریخته را در دست می گیری و شروع می کنی به ساختن بنایی محکم؛آنقدر محکم که دیگر شدیدترین زلزله ها هم توان فرو ریختن حتی یک آجر از آن را ندارند....
و هرگز؛از عشق نخواهی فهمیدتا آن هنگام که؛صدای جانم گفتنیبه لرزه درآورد بند بندِ وجودِ ویران شده اَت را!و تا وقتی که جوابِ شب بخیرت بشود؛عاقبتت بخیر گلمهمان عاقبتی که؛تو را سرگردانی مبتلا به جنون خواهد کرد؛دربدر در پِیِ یافتنِ هر ذره ایشاید،شاید،و فقط شاید؛شبیه به آن عشقِ هشت ریشتری!شیما رحمانی...
آفتاب سر زده زلزله تمام شده گلدان گل داده......
بایک تبسم شهر را برهم زدیبی اختیار می ترسم از...خندیدنتآخربیاید زلزله......
بم بود ، بدرودش .آریا ابراهیمی...
دلتنگی دردیست که درمان ندارد..مسیٔله ایست که با هیچ منطقی نمی شود حلَش کرد! ومثل زلزله ایست که بدون هیچ پیش لرزه یِ قبلی بر سر آدم آوار می شود!...
تا مٵمن آرامشم ابروی کمان شدتوصیف تو، دلچسب ترین شعر زمان شدمن با دگری صحبتی از عشق نکردمتا قلب بهارانه ی من، دست خزان شدطوفان نگاه تو، دلم را بهم اش ریختآرامش دل، دست همان نیمه ی جان شداز بس گسلش زلزله خیز ست نگاهتکار دل من، در همه ی روز تکان شد" هرگز به تو، دستم نرسد ماه بلندم"هر چند که دلبستگی ام، از تو نهان شدهر چند که آرامشم از چشم کسی شداین قصه به اندیشه او وهم و گمان شدتا گفت که پایان ره عشق، ...
درد دارد که کسی ضجه ی محکم بزندگونه ی مرد نباید همه شب نم بزندای همه کار و کسِ این منِ بیچاره مخواه-بعدِ تو یک نفر از بی کسی اش دم بزندهر که عاشق شده اینجا نرسیده ست به یارماندنت قاعده را کاش که بر هم بزندشده ام چون پدرِ بیکسِ مُرده پسریکه خودش پا شده تا حجله ی ماتم بزندبعدِ ویران شدنم ساخت مرا اما رفت...فرض کن بارِ دگر زلزله در بم بزند...
مرد شدمتا فقط بغض کنمحسرتِ هر روزم را...و زمین نگذارمبُغچه خستگی ام را جلویِ چشمِ همهوَ فراموش کنم دستِ رفاقت هاییکه همه پُتک شدندتا غرورم مثلِ دیوارِ پس از زلزله ایخورد شود.......
پس لرزه های رفتنت از زلزله سنگین تر استدیگر کنارم نیستی این از همه غمگین تر است...
مثل دیوار ترک خورده پس از زلزله هاگاه دل ها ز سخن های کسی می شکند.....
دلم یک "تو" می خواهدیک دل سیر عشقو یک آغوش که زلزله اشمدام قلبم را بلرزاند و برعمق عاشقانه هایم بیفزاید!...
یاد بگیریم آدم های به موقعی باشیم !آدمهایی که سر وقت در برابر احساس ها و رفتارها عکس العمل نشان می دهند به موقع محبت می کنند و به موقع گله و شکایت …یاد بگیریم که در برابر ترس، ناکامی نگرانی ،خشم ، دلخوری و … سکوت نکنیمو پنهان کردن احساسات یا به اصطلاح "در خودمان ریختنشان" را دور بریزیم …اگر انسان را به زمین تشبیه کنیم یک زلزله قوی می تواند همه چیز را نابود کند اما پس لرزه های خفیف خیلی هم برای آن مفیدند !پس ا...
وقتی در خانه نیستیزلزلهآتش سوزیو حتی بادی که به پنجره می کوبدوحشت زده ام می کند می ترسمهیچ راه فراری به آغوش تو نباشد....
رفتار ما نسبت به عواملی که ما رو میکشن در تمام جهان منحصر به فرده. توی زلزله میمیریم و بازم خونه های نا امن میسازیم و بیشتر میمیریم. توی تصادفات رانندگی میمیریم و بازم برای خرید همون ماشینای غیر استاندارد سر و دست میشکنیم که بیشتر بمیریم. کرونا میاد و میمیریم، بعدش حوصله مون سر میره و حس میکنیم مراعات کردن افت داره و کار ترسو هاست و بی خیال میشیم و بیشتر میمیریم... خلاصه که کلاً انگار به نظرمون زنده موندن سوسول بازیه و ایرانی شجاع و غیور اونیه که...
رفتنت زلزله ای بود که ویرانم کردارگ بم بودم و مخروبه ی کرمانم کرد......
زلزله میکنی در قلب آرام من...
تو ایران مرگ و میر کلا اتوماتیک شده بدون دخالت دست شده کرونا :میکشه سیل :غسل میده زلزله :دفن میکنه...
از زلزله و عشق خبر کس ندهد،آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای......
همین الان که همه از زلزله ترسیدن یکی داره زنگ میزنه چین، و کوله ی نجات سفارش میده که هفته ی دیگه بچپونه به مردم...
خب خطر زلزله رفع شد. از چارچوب در بیاید بیرون برید تو بورس...
این هق هق عاشقان بی معشوق است که قامت از آن لرزیده فرهاد هنوز تیشه دارد در دست این از تیشه ی او جوشیده...
ای حادثه در حادثه ،ای زلزله ای عشقهر جا خبری هست تو پایت به میان ست...
شاید اگر بیست سال پیشیکنفر مى نشست روبرویم و برایم از این روزها میگفت،فقط و فقط میخندیدم و از کنارش رد میشدم...در سالى که گذشت،حال هیچکداممان خوب نبود...سال که تحویل شد،سیل خانه هایمان را برد...همین که مى آمدیم از نو بسازیم،زلزله مى افتاد به جانمان...همین که مى آمدیم از نو بسازیم،آتش میگرفتیمهمین که مى آمدیم از نو بسازیم،جیبمان را مى زدندهمین که مى آمدیم از نو بسازیم،هواى نفس کشیدن نداشتیمهمین که مى آمدیم از نو بسازی...
خدایادراین روزگار پر هیاهوسرزمین و ملت ایرانرا از بلاهای طبیعیزلزله و سیلحفظ کنپناه ایران مان باش...
رفتم بانک رو دسته صندلی نوشته بود :وقتی زلزله اومد پشت صندلی رو نگاه کنید!پشت صندلی رو نگاه کردم نوشته بود الان نه خره وقتی زلزله اومد!...
من بعد از قریب به چهل سال بودن در دنیا از امروز براى خودم یک عمر عزاى خصوصى اعلام میکنم. من به خاطر از دست دادن بهترین جوانان وطن در هشت سال دفاع مقدس، من به خاطر بانه و سردشت،من به خاطر زلزله رودبار و منجیل، من به خاطر تمام مسافران ایرباس، من به خاطر مهاجرت متخصصان کشورم، من به خاطر زلزله بم، من به خاطر هرجان عزیزى که به دلیل تحریم ها از دست رفت و هر پدرى که در این سرزمین زرخیز شرمسار خانواده اش شد ، من به خاطر غواصان دست بسته، من به خاطر حاجیان...
بعدِ ویران شدنم ساخت مرا اما رفت...فرض کن بارِ دگر زلزله دربم بزند...
با من بمان...زلزله هم اگر تمام جهان را تکان دهد...دل من...کنار تو... اقیانوس آرام است...️️️...
زمینلرزه بم، زمینلرزهای بود با بزرگی ۶/۶ ریشتر که در ساعت ۵:۲۶ بامداد روز جمعه ۵ دی ۱۳۸۲ به مدت ۱۲ ثانیه شهر بم و مناطق اطراف آن در شرق استان کرمان را لرزاند. زمین لرزه بم بعد از زمین لرزه رودبار و منجیل بیشترین تلفات انسانی ( حدود ۳۰ هزار نفر) را درمیان زمین لرزه های سده ۱۴ داشته است. سالروز عروج جان باختگان زلزله 5 دی ماه بم تسلیت باد. روحشان شاد، یادشان گرامی......
به خدا گفته ام زحمت نکشد ؛ نه نیازی به زلزله هست نه نیازی به سونامی …همین که تو نیستی ، همین که تو نمی خندی بلاهای بزرگی هستند که جهانم را با خاک یکی کرده اند...
خبرش مثل زلزله در تمام من پیچیده ..تو داری ترکم می کنی ،و من ترَک می خورم آرامکه فرو بریزم شکوه رفتنت را ....
دل دچار آتش و شانه اسیر زلزله کاش می شد با خودم احساس همدردی کنم .....
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است ،همچو شهری که به روی گسل زلزله هاست...
دست مرا بگیر،همین یکبار...توی همین شعر با من قدم بزن...شاید همین الان ،سیلی، در راه آمدن باشدزلزله ای ، در شرف وقوعو من ، هنوز به < تو > نگفتم:دوستت دارم.................
مهم نیست که آخرین زلزله زندگی ات چند ریشتر بودمهم نیست که در آن زلزله چه چیزهایی از دست دادیمهم این است که دوباره از نو بسازی :جهانت رازندگی ات راباورت رامهم شروع دوباره است...
قسم به ترک های دلم که زلزله ی رفتنتکمر این دیوار را شکست...
رفته ای و چو زلزله بنای جان ریخت که ریخت...
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن استمثل شهری که به روی گسل زلزلههاست...