شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
موقع رفتن چشمانش را تقسیم کرد ؛سیاهی اش به روزگارِ من رسید ،آرامشش به دیگری!...
نخواستن بحث خودش را دارد نتوانستن هم ؛و اما من درگیر کسی شده بودم که میتوانست ،اما نخواست که بتواند!!...
لذت عاشقی را آدم و حوا بردند،نه رقیبی بود،نه گذشته ای،نه حسودی و نه بدخواهی...دو عاشق و یک جهان،دلم می خواهد حال خوبشان را......