تو رویایش را بباف اتفاقش خود به خود می اُفتد!
تیر خلاص لب هاى توست وقتى به آنها انحنا مى بخشى
دستت را به من بده که در این سوز زمستان گرفتن دستای گرمت بهار است
تمام دوستت دارم هایم را با دستی برایت نوشتم که به قلبم نزدیک تر است
تو می خندی و دوست داشتنت... ریشه می دوانَد در من !