یک روز صبح به او گفتم بشمر ٣ عاشقت شدم ،خندید گفت فقط تا سه شمردی ؟ بیشتر فکر کردم برای عاشقش شدن حتی تا سه هم نیاز نبود بشمرم ...... بعد آن دیگر إعداد به جای ما حرف می زدند وقت رفتن نتوانستم چیزی بگویم با انگشت دستانم ٣...
تمام دوستت دارم هایم را با دستی برایت نوشتم که به قلبم نزدیک تر است