هر سوی موج فتنه گرفته ست و زین میان آسایشی که هست مرا در کنار توست
به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست