نازنین جمله نازنین بیند
خط چشمت را کمی کمتر بکش ای نازنین شهر و زادگاه مرا ویرانه میخواهی چکار؟
ای نازنین جواب معمای من تویی تنها چراغ روشن شبهای من تویی وقتی دلم گرفت از انبوه ابرها احساس آفتابی دنیای من تویی تولدت مبارک عشقم
لبخند که میزنی مات تصویرت میشوم زل میزنم به چشمهایت زیر لب آهسته میگویم چه کردی با من نازنین؟ تا دنیا دنیاست عاشقت میمونم