تو توالت پارک بودم... یه ساقی مواد اومد گفت: داداش چی میزنی یه ساعته اون تو؟ گفتم: زور نمیدونم چرا از خنده مرد. الان مراسم شب هفتشیم
نیمکت/بو می کشد/تنهایی را/پارک/خیس شده است
خودم را به پارک آورده ام می خواهم روسری ام را در بیاورم تا آشوب باد خیالت را از لای موهایم بیرون بیاورد...