دلم برای کاشی های آبی حوض که آینه دار ماهی های سرخ بودند برگ سبز رقصان در آب و مورچه ی ناخدا زمزمه ی مداد رنگی زرد کوچک که عشق خورشید کودکی ام بود گل سرخ بشقاب جهیز مادر سر چراغی سفره قلمکار که دلش شکست و آخ نگفت ......