جمعه , ۹ آذر ۱۴۰۳
شبهاداستانِ هزار و یک شبدردی از دلِ مندوا نمی کنداین دل تو را می خواهد تو را...️️️...
کاش اینجا بودی...همین کنارِ خودم....و من یادم میرفت...که خستهام... خرابم...ویرانم…️️️...
جان من و جان تو را هر دو به هم دوخت قضاخوش خوش خوش خوشمپیش تو ای شاه خوشان...
بوسه ای داد به من، عرش خدا ریخت بهم️️️...
در جنون تو رفته ام از خویش...
به قربان تو رفتننه روز خاصی میخواهدنه ساعت مشخصیتو که میخندیباید رفت به قربانت......
بزرگترین خوشبختی این است کهما را بخاطر خودمانو برای آنچه واقعا هستیم ،دوست بدارند !️...
می رود عمر ولی ، خنده به لب باید زیست!...
معطر می کنی با خنده ات حال و هوایم را... ️...
همیشه بگرد ببینپیش کی میتونی بلند فکر کنی!این یعنی حس خوب️...
دوستت دارمای که بودنتمرگ را به تاخیر می اندازد...️...
دلبر جانمقلب که جای خود دارد اگر بمانی ثانیه به ثانیه عمرم را فدایت میکنم...
من عشق رو تو صدای خندش پیدا کردم ......
تو چاره ی تمام حال های بد منی ... !...
ماه من که تو باشی!تکلیف روزگارم را...باید هم شب روشن کند...! شبت روشن ماهِ من...
عشقمتو نمیدونے چہ حسےپیدا میڪنموقتےبهم میگےدوستت دارم...
زندگے بدونِ تو ❣️بے معناست...♡...
صبح است و دلم تو را تقاضا دارددر مرهمِ غم، تو را تمنا داردبر جانِ فسرده، باز صبحی دیگرعطرِ نفست، دمِ مسیحا دارد️...
و اگر عاشقی؛با تمام قلبت عاشق باش..️...
عشق از جایی شروع میشه که یه نفر میخنده و خندش با بقیه فرق داره..️...
وسط دعوا بهم گفت:+میشه دورت بگردم؟همون لحظه صد بار براش مُردم...️...
راه رسیدن به ثروت، بیشمار است؛ یکی از هموارترین آنها قناعت است....
تمام عمر، صرف عبور از گذرگاه جوانی میگردد....
انسان آرزومند جهانی است که در آن خیر و شر آشکارا تشخیص دادنی باشند، زیرا در او تمایل ذاتی و سرکش داوری کردن پیش از فهمیدن، وجود دارد.میلان کوندرا...
زندگی مانند بازی شطرنج است : ما نقشه ای میریزیم اما اجرای آن مشروط به حرکت هایی است که رقیب به دلخواه میکند. این رقیب در زندگی، سرنوشت است!آرتور شوپنهاور | در باب حکمت زندگی...
فیلسوف کسی است که می داند تا چه اندازه نادان است و این نادانی او را آزار می دهد بدین ترتیب وی هنوز داناتر از همه ی آن کسانی است کهدرباره ی دانش خود از چیزهایی که نمی دانند لاف می زنند.هر کس که بداند که نداند از همه داناتر است.سقراط خود گفت: یک چیز را خوب می دانم و آن این است که هیچ نمی دانم.یوستین گردر | دنیای سوفی...
اشرار کسانی را گویند که فقط عیوب دیگران را جستجو می کنند و به آن می چسبند و نیکویی ها را به فراموشی می سپارند؛ مانند مگسی که در جاهای کثیف می نشیند و از جاهای تمیز دوری میکندافلاطون...
هیچ اختلاف مقام و منزلت و نژادی بزرگ تر از آن فاصلهای نیست که میان دو عده شکاف میافکند: میلیونها میلیون افرادی که سرهاشان را در خدمت شکمها میگمارند و آن را چون وسیلهای در دست اراده مینگرند و اندک کسانی که آن میزان شجاعت در وجود آنها هست که فریاد بزنند: هرگز! سرِ من تنها باید ملازم خود باشد؛ باید بکوشد تا سر از کار این جهان رنگارنگ شگفتانگیز دربیاورد و سپس آن را به شکلی دیگر بسازد، چه در قالب هنر و چه در قالب فلسفه، به شکلی که شخصِ مرا خو...
فرد اولمان می گوید:بدی از همان ابتدا چیز عجیبی از خود نشان نمی دهد ، بلکه همیشه با ملایمت و بی سرصدا آغاز می شود ، در واقع می توان گفت فروتنانه آغاز می گردد و خود را در فضای زمانی که در آن قرار دارد جای می دهد. درست مانند آبی که زیر درب جاری می شود، ابتدا فقط در حد یک رطوبت است و زمانی که این رطوبت به سیل تبدیل می شود دیگر خیلی دیر شده است.کریستین بوبن | فراتر از بودن...
Nobody can make you happy until youre happywirh your self first !تا وقتى خودت از خودت راضى و خوشحال نباشىهیچکس نمیتونه خوشحالت کنه !...
کنار قفسش...پرنده صدایش نزنیدداغ دلش تازه میشود......
تعریفِ هر کسی از خوشبختی متفاوته...اما به نظرم خوشبختی یعنی داشتنِ آرامش و حالِ خوبِ مطلق!؛کنارِ همونایی که بلدن بی وقفه خوب باشن و اونو به ما هم یاد میدن...اینکه کجا و کنارِ چه کسی این حسو دارید، نمیدونم...اما به هیچ وجه از دستش ندید!نه اون حسو، نه اون آدمو...تو بهترین هدیه ای بودی که خدا به من داد و اینو ممنونم ازش...تولدت مبارک آرامشم...
تقویمِ رنگین کمانی ام را ورق میزنم...میرسم به نهمِ آبان ماهِ سالِ یکهزار و سیصدِ عاشقی...به سبزترین روزِ سال...روزی که خداوند، فرشته ای را از آسمان برایِ مشقِ عشق به زمین فرستاد... روزی که خداوند آن فرشته را به رسمِ امانت به من سپرد....زادروزِ زمینی شدنت مبارک....
محبوب من در دنیاجز شما خبری نیستشماتنها خبر خوش این عالمید......
با ترس و لرز، حرف دلم را زدم به تومن دال و واو و سین و ت دارم تو را ، بفهم...
به جز حضور توهیچ چیز این جهان بی کرانه را جدی نگرفتمحتی عشق را...!...
دوستت دارمخیلی آرامخیلی نرمخیلی با حسرتمانند دخترکی کهاز پشت شیشه ی مغازهعروسک زیبایی را دوست دارد...
خواب شوى ، باد شوى ، در گذر آب شوىعشق نمى رود ز سر ، عشق سفر نمى کند...
دلم سفر می خواهد...فرقی نمی کند کوه دریا جنگل ساحلفقط سفر باشد!از جنس رفتن،از جنس نماندن....گاهی ماندن سخت می شود...گاهی باید رفت...از ماندن خسته شده امدلم رفتن می خواهدیک رفتن طولانی......
برگھایِ زردی ڪہ رویِ زمین می افتدگاهی آرزوهایِ خشڪیده است…گاهی دعاهایِ بالا نرفتہ……یڪ وقت هایی همدلشوره های بیخودی ست…ڪہ ماه ها یا فصل ها زندگیمان رامختل ڪرده بود……آنقدر ڪہ هرچہ میوه و شڪوفہ و گلروی درختان بود راندیدیم......
ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﻏﻤﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ ، ﺍﻣﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ِﻏﻤﻬﺎ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺎﯾﺴﺘﯿﻢﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﭼﺘﺮ ﺧﻮﺏ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ، ﺍﻣﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﯾﺴﺘﯿﻢ......
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسدآرزومند نگاری به نگاری برسد...
بیرون ز تو نیست آنچه می خواسته امفهرست تمام آرزوهای منی...
تو دل بستی به معشوقی که خود معشوقه ها دارد رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را ....
من گدای دوره گردم امدم دورت بگردم...
لطف کن، از وسطِ خاطره هایم برخیز دورشو ای شبِ بی حوصلگی در پاییز...
کاش می دانستی یک زن از لحظه ای که دوستت دارم می گویداز لحظه ای که بوسیده میشوداز لحظه ای که به آغوش کشیده میشود،دیگر خودش نیستمی شود تومیشود با هم بودن...آن لحظه که ترکش می کنیدو نیم اش می کنیو یک نیمه اش را با خود می بری!نگو زمان همه چیز را حل می کندکه زمان، تنها، کند می کندجستجوی او را برای یافتن نیمه دیگرش نگو فراموش کنکه او یک چشمش همیشهباقی می ماند به نیمه رفته دیگرش......
بگذار نقش هایمان راجا به جا کنیمتو منتظر بمانمن بر نمی گردم...!...
باور نمی کنم که بخواهم بدون تو یک عمر را کنار کسی مُردگی کنم ......
عادت می کنیم به خوبی های پشت سر هم،به دوستت دارم های بیش از حد،به مهربانی ها...وقتی یک چیزی پشت سر هم اتفاق افتاددیگر مثل اولین بار نیست؛شیرینی اش را از دست می دهد...درست مثل خریدن یک لباس نودو روز اول یا شاید یک هفته اولخیلی مراقبش هستی؛اما به محض این کهبرای دومین بار آن را شستیتبدیل می شود به یکی ازلباس های داخل کمد...ما آدم ها یاد گرفته ایم که عادت کنیم،به اشیاء،به آدم ها،به رفتار ها،فرقی نمی کند...هر چیزی ر...