زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

‍ موسیقی شروع به نواختن می‌کند. عجیب آن است که احمق‌هایی هستند که در هنرهایِ زیبا تسلّی می‌جویند. مثلِ عمّه بیژوایِ من که می‌گفت طفلک عمویت وقتی که مُرد نوازندگی‌هایِ شوپن خیلی به دادم رسیدند. و تالارهایِ کنسرت لبریز از آدم‌هایِ تحقیرشده و آزرده‌ای است که چشم‌هایشان را می‌بندند و می‌کوشند چهره‌هایِ رنگ‌پریده‌شان را به آنتن‌هایِ گیرنده مبدّل کنند. به خیالشان صداهایی که می‌گیرند به درونشان جاری می‌شود؛ شیرین و خوراک‌دهنده. و رنج‌هایشان مانندِ رنج‌هایِ ورترِ جوان، به موسیقی بدل می‌گردد. به گمانشان زیبایی با آنها رحیم است. احمق‌ها.
دلم می‌خواهد بهم بگویند که آیا این موسیقی را رحیم می‌پندارند یا نه. همین الآن، من مسلّماً از غوطه‌ور شدن در سعادتِ معنوی بسیار دور بودم. در رویِ سطح داشتم ماشین‌وار حساب‌هایم را می‌کردم. در زیر، همه‌یِ آن اندیشه‌هایِ ناگواری که دیگر نه شب ترکم می‌کنند نه روز، اندیشه‌هایی راجع به آنی، راجع به زندگیِ هدر شده‌ام، و بعد، باز هم پایین‌تر، تهوّع است به شرمگینیِ سپیده‌دم. دُور و بَرَم مانندِ من از یک ماده ساخته شده بودند؛ از یکجور رنجِ پست و زشت. بیرون از من، جهان به قدری زشت بود، و لکّه‌های قهوه‌ای رویِ آینه و پیشبندِ مادلن و نگاهِ مهربانِ فاسقِ لندهورِ خانمِ صاحبِ کافه به قدری زشت بودند، خودِ وجودِ جهان به قدری زشت بود که من احساس می‌کردم آسوده‌ام و در جمعِ خانواده‌ام هستم.

ژان پل سارتر | تهوع
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

انتشار متن در زیبامتن
×