ما با این که یک نفر هستیم اما صد تا بیشتر جنازه و شکلهای مختلف داریم که هر کدامش الآن ممکن است یک جای دنیا باشد. ممکن است هر کدام از حالات ممکن و زندگیها و دنیاهای گذشته ی ما به شکلی باشد . یک آدم می تواند ده تا جنازه ی عشق و شادی و صد تا جنازه ی نفرت و غم و... داشته باشد و هر جنازه اش گوشه ای از دنیا افتاده باشد. در طول زندگی مان ما ده ها من جسمی می بینیم به خودمان و صدها من روحی . جابه جا در زندگیمان روحمان تغییر می کند و ده ها مرتبه و حالت روحی را پشت سر می گذارد. هر من جسمی و روحی یک بدن دارد که روزی عاقبت می میرد.
/ محمد رضا کاتب / رمان چشمهایم آبی بود/
ZibaMatn.IR