لحظه ای با یاد او بودن به صد دنیا نمی ارزد
به عشقی زنده ام کاین دل به هر سودا نمی ارزد
به چشم مست او سوگند که جانم را فدا سازم
نگاهش گرچه صد جان را به یک بینا نمی ارزد
به هر باغی که می رویم، گلی چون او نمی بینم
بهاری بی رخ او را، دمی زیبا نمی ارزد
در این دنیا که هر چیزی به بادی می رود از دست
وفای دوست را جز دل، دگر معنا نمی ارزد
ز هر شعری که می خوانم، به یاد او نشان دارم
سرودی بی نوای عشق، بی پروا نمی ارزد
به هر سو می کشم دل را به سویش تا که باز آید
هوای دیگری جز او به این صحرا نمی ارزد
اگرچه زندگی بی او به کامم تلخ می گردد
به پایش می نهم جان را که این حلوا نمی ارزد
به هر لحظه که می سوزم ز درد عشق او گویم
که عشقی بی غمی در دل، به جان شیدا نمی ارزد
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR