100 متن کوتاه معشوق ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن معشوق برای اینستاگرام و بیو واتساپ
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
بهر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻼﻡ ﻧﺎﻣﻔﻬﻮﻣﯽ ﺳﺖ !
ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﺍﺯﯼ ﺳﺖ،
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺣﻨﺠﺮﻩ ﺍﻡ ﺩﻕ ﻣﯽﮐﻨﺪ!
ﻭ ﻣَﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﯽ ﺗﻮ ﻧﮕﯿﺮﺩ ﺩﻟﻢ؟
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﻭﺁﯾﯿﻨﻪ ﻭ ﻫﻮﺍ،
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻌﺘﺎﺩﻧﺪ
شب را نوشیده ام
و بر این شاخه های شکسته
می گریم.
مرا تنها گذار
ای چشم تب دار سرگردان!
مرا با رنج بودن تنها گذار.
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن...
هزار بار هم که از این شانه به آن شانه بغلتی،
این شب صبح نمی شود........
وقتی دلتنگ باشی........
همه عاشق شدن را بلدند
اما فقط تعداد کمی هستند که بلدند
چگونه در عشق با یک نفر برای مدتی طولانی بمانند...
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست چقدر بلند فریاد بزنی
او دیگر صدایت را نخواهد شنید
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا ؟
گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا
گر سرم در سر سودات رود نیست عجب
سر سودای تو دارم ،غم سر نیست مرا ...
تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود ، گر نشود
حرفی نیست
اما
نفسم میگیرد..
در هوایی که نفس های تو نیست...️
گل در بر و مِی در کف و معشوق به کام است
سُلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید دراین جمع که امشب
در مجلس ما ماهِ رُخ دوست تمام است
دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت : او یقینا پی معشوق خودش می اید… پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود : مطمئنا پشیمان شده برمیگردد… عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز…!!
.
ای معشوق
ای محالِ صادق؛
ممکن شو ؛
شانه هایم عطش بوسه های تو را
کم دارند ؛ غافلگیرم کن ...
️️️
مبهم بمان
ای معشوق بی قرار
در حس مبهم قرار با تو
حلاوتی است
که نیست حتی در وصال
مصطفی ملکی
پیرمردی خسته از دنیای خود
از میان کوچه های شهر میگذشت
یاد معشوق و پاکت سیگار او
او نمیدانست !!
این عمر هم میگذشت؟
فرشته ی مرگی شده ام
که بال هایش را زیر تن معشوقش جا گذاشته
با خبر از اینکه
فرشته های مرگ
حق ندارند
عاشق شوند
چه بی خبراومد / یه ویروس منحوس پریشونه عاشق / نمیدونه معشوق عاشقت ازپشت / درنگات میکنه باغصه باچشم / تردعات میکنه ...
ازلحظه ای که قلب من / باچشم توعاشق شده حس میکنم بیگانه ای / توقلب من ساکن شده بیگانه ای که دائماً / دستورمیده چه بکنم دیوانه میکنه منو / معشوق دل خسته شدم
عازم کوچه معشوقه شدم، خواجه پیر
حذر داد \که سر می شکند دیوارش\
تا زنده کنم یادی از عهد قدیم
بگذار تا سَرم را، بشکند دیوارش!
شاعر: ارس آرامی
من عاشقی را دیدم که روی شن های گرم ساحل با نام معشوق، عشق بازی می کرد.
گاه خوش خط و گاه کج و معوج!
از اوپرسیدم: نامت چیست؟
اما جوابم را نداد.او تنها یک نام را می دانست! نام معشوق...❤
حالمان خراب است
همچون ابری که گریست
تا گل بخندد
و غافل بود، معشوقش گلی مصنوعی است
گریه کنی ،گریه کنم
خنده کنی ، خنده کنم
قدم زنی ، قدم زنم
ناز کنی ، ناز کشم
من عاشقم ، عاشق منم
عشق چنین برد ز من ، هوش مرا
عشق چنین دهد به یار، جان مرا
امیررضا بارونیان
هر زمان موهای لختت را طلایی میکنی
از غزل های جدیدی رونمایی میکنی
مثل خورشیدی که شب را دور خود پیچیده است
چادری پوشیده ای و دلربایی میکنی...
من تاریخ خوندم آنچه از سرگذشت عشاق فهمیدم این بود
درد عشق را هیچی نمیتونه درمان کنه
جز همونی که عاشقش کرده
اما اگر معشوقت مرده باشد دگر....
خواب دیدم بغلم کردی، اون لحظه خدا رو قسم دادم دیگه هیچ وقت بیدار نشم. شاید آدم هایی که توی خواب میمیرن هم نتونستن از آغوش معشوق دل بکنن!
سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز /
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست...
هوشنگ ابتهاج
صبر سخت است مخصوصا برای معشوق
حال معشوق که تو باشی سخت تر هم میشود : ) !
ولی صبر میکنم تا زمانی ک خداوند دوباره سرراهم قرارت دهد
و ایندفعه جوری میگیرمت ک هیچ چیز نتواند جدایمان کند
دوست داشتن و دوست داشته شدن فقط کار دل است ،
و جز عاشق و معشوق کسی دیگر نمی تواند آن را درست معنا کند.
رحمان شاهسواری کینگ نویسنده
آیینه ترک برداشته…
رخ معشوق را ب دل..
چند تکه میکند …
المیراپناهی-درین کبود
چهار سال از رفتنت میگذره
هنوز بعد از چهار سال، انتخاب قلبم فقط
تویی و کسی نتونست جای تو بگیره