دگر آنکه به نبودم نگران بود نبود
بِقراری که از این پیش به آن بود نبود
به بسامد به بغل هر چه عزیزم گفتم
آنکه جان گفتنِ او ورد زبان بود نبود
آنکه می گفت که از فاصله ها بیزار و
دلِ او تنگترین دل به زمان بود نبود
آنکه با گفتن دوستت دارم حظ میکرد
به لبم بوسهٔ او از دل و جان بود نبود
به الفبای لطیفی به بغل آلوده
اشتیاقی که بباید به میان بود نبود
دلِ لبریز تب و حسرت آغوشم را
به نشانی که به درک فوران بود نبود
درِ گوشی به غزل گفت شبی دل با من
دل تو جای همانی که گمان بود نبود
منم آن عاشق دیوانه تر از دیروز و
به یقین آنکه به رخسار همان بود نبود
✍️آدل آبادانی۱۳۹۸
ZibaMatn.IR