در دل شب، ز غم عشق تو فریاد زدم
ماه و مهتاب به حیرت ز دل باد زدم
نغمه ی شوق تو در گوش زمان زمزمه شد
با خیال تو به هر سوی دل آزاد زدم
چشم مستت به دلم قصه ی اسرار بگفت
راز دل با تو به هر لحظه و بنیاد زدم
آتش عشق تو در سینه ی من شعله ور است
هرچه کردم که نهان سازم، فریاد زدم
در ره عشق تو دیوانه و شیدا گشتم
هر قدم با تو به صد شور و به ابعاد زدم
باغ دل با تو بهار است و گل افشان امید
نغمه ی عشق تو با هر گل و شمشاد زدم
چون مه و مهر به یک جلوه ی زیبا بنشست
نور رویت به دل شب، چون به بیداد زدم
در ره عشق، فدا کردم و دل بردی ز من
قصه ی عشق تو با هر ضربه ی یاد زدم
تا که در کوی تو افتاد نگاهم به نگاه
شور و شیدایی و عشق و به سواد زدم
چشم تو راز دل و قصه ی جان می گوید
نغمه ی عشق تو با هر شعر و داد زدم
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR