ابر می بارد و من در تب و تابم...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن مهدی غلامعلی شاهی
- ابر می بارد و من در تب و تابم...
                        ابر می بارد و من در تب و تابم ز هجر  
چون کنم با دل شیدا و غم عشق و فجر؟
صبح و شب در پی او گشته ام حیران و مست  
که مگر یابم از این عشق دل آزار گذر
ای نسیم سحری، بوی گلش را برسان  
تا که آرام شود قلب من از دوری و سحر
دل من بسته به زنجیر محبت شده است  
که دگر نیست مرا طاقت این بند و شجر
هر چه کردم که ز یادش بروم، ممکن نیست  
که دلم بسته به آن روی چو ماهش به نظر
چشم من خیره به راه است و دلم در تب و تاب  
که بیاید ز ره دور، به دیدارم به بر
در خیالم همه شب با رخ او راز کنم  
صبح گردد و بمانم به همان حال و نظر
گر بیاید ز ره دور، به چشمانم نور  
تا که روشن شود این دیده ی تاریک و اثر
ابر می بارد و من چشم به راهش ماندم  
که بیاید ز ره عشق، به پایان سفر
دل من بسته به زنجیر وفای او شده  
چون کنم با غم این عشق و دل بی خبر؟
مهدی غلامعلی شاهی
                    
