…برف ڪہ میبارید با تو قدم زد...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

…برف ڪہ میبارید با تو قدم زدن روی آن را
دوست داشتم…
…تو جلو جلو می رفتی و من
…با خیالِ آسوده و بی ترس پشتِ سرت
پا روی رد پاهایت می گذاشتم و…
…دنبالت می آمدم…
…می دانستم جایی ڪہ قدم گذاشتہ ای
دیگر امن است…
…نہ چالہ ای
…نہ گودالِ یخ زدهٔ پوشیده از برفی
و نہ ترسی از سر خوردن…

…حالا تمامِ ڪوچہ خیابانھا
پر است از ردپاهای ڪوچڪ و بزرگ…
……اما نمی دانم…
………چون امنیتِ با تو بودن را ندارم
……یا اعتماد سابق را………
……حالا همہ اش می گردم دنبالِ جایی ڪہ
رد پایی رویِ آن نیست…
.
…دیگر یاد گرفتہ ام بہ خودم اعتماد ڪنم
……بہ خودم تڪیہ ڪنم
……و حتی اگر زمین خوردم
خودم
دستم را روی زانوانم بگذارم و بلند شوم…
…چون دیگر خوب میدانم
……تنھا ڪسی ڪہ تا آخرش
به من خیانت نمی ڪند
ترڪم نمی ڪند و نقابِ مھربانی
بہ صورتش ندارد…
…………خودم است
………………فقط خودم…… .

ZibaMatn.IR