100 متن کوتاه پنجره ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن پنجره برای اینستاگرام و بیو واتساپ
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟
زیباست از تو نوشتن,از تو گفتن
وقتی ماه حسود بر لب پنجره
هرشب مرا نگاه میکند و من
بی اعتنا به تو فکر می کنم
دوست دارم/ مثل یک استکان چای داغ دم غروب/ کنار پنجره ی پاییز /بخار شیشه و باران...این کیف کوچک ساده را به دنیا نمی دهم عزیز!
می دانی فرق من و زندان بان در چه بود؟زمانی که پنجره ی کوچک سلول مرا باز می کرد / او تاریکی و غم اتاقک را می دید و من روشنایی و امید را...
قلبم را
دانه دانه کرده ام
ریخته ام پشت پنجره ی اتاقت!
فردا
همه ی گنجشکهای آن حوالی
عاشقت میشوند...
♡lt;~ ~gt;♡
می توانی بروی عزیز دلم
اما
پشت غبار همین پنجره حتی
تا ابد خواهی ماند
تا ابد دست تکان خواهی داد!
دلتنگی یعنی ایستادن کنار پنجره
وزل زدن به کوچهای خالی،
و فکر کردن به اتفاقی که هیچوقت رخ نخواهد داد
دلگیرى جمعه را باید از پنجره زندگى بیرون انداخت و با یک فنجان آرامش و لبخند به آسمان نگاه کرد ، تا یادت نرود که همیشه تا چشم کار میکند خدا حواسش به تمام ثانیه هاى زندگیت است.
در سرش رؤیایی ست
به فراسوی خیال
می تازد پنجره اش...!
آریا ابراهیمی
پنجره
دست گلدان را
در دست آفتاب می گذارد
آفتاب می خندد
گلدان می روید
پنجره زیبا می شود
آدم که دلش بگیرد،
دردش را
به کدام پنجره بگوید
که دهانش
پیش هر غریبه ای باز نشود..!؟
برای دیدنت،
معتکف پنجره ام.
♡
قسم به ضریح پنجره،
آمدنت را،،،
-- اجابتی!
(زانا کوردستانی)
برداشته ام آن پنجره را
که رو به چَشمِ اتاقت بود
که تک راهِ دیدنت
نخوابد آغوشِ مُشتی سنگِ بی حُرمت را...!
شعر: حادیسام درویشی
دست به دستِ هم داده اند دیوارها
تا به زنجیر بکِشند پنجَره ای
که مشکوک
باز میکند مسیرت را چَشم... .
حادیسام درویشی
تو نباشی؛ چرا دو تا صندلی؟!
تو نباشی؛ چرا دو تا پنجره؟!
تو نباشی؛ مثل این است که وارد بهشت شوی؛خدا رفته باشد...
هر صبح
لبخندم را آویزان می کنم
آنسوی پنجره,
گوشه ی یادت می نشینم
و یک فنجان اشک
سر می کشم...
پنجره را باز کردم
بوی تو داشت می رقصید
حالا
هزارسالی می شود
از باد می پرسم
پس کی به خانه برمی گردیم!
چای ات را بنوش
شعر بگو
رو به روی پنجره بایست
و به بارانی که نمی بارد
خیره شو..
زندگی همین لبخندهاست
که خودت باعث َش شده ای!
حواست هست
تو باشی دلم،
هزار پنجره رو به بهار است
و هزار نغمه ی خوش به سر آغاز،
تو باشی بهار دیدنی است..!!.
عاشقی گفت که من پنجره را می بندم
پشت این پنجره کمتر بنشین فرزندم
او نمی آید و این تجربه را دارم من...
پشت این پنجره من "هم" نفسی گم کردم
برف می بارید
کنار پنجره ایستادی
رفتن مرا نظاره کردی
دانه های برف به دستان لرزانت که با من وداع می کرد می نشست
وهرگز نمی دانستی
سالها بعد
یک روز برفی
من در دستانت آب می شوم
می رسم باز من به گوشمال سکوت
مثل بانگی که از فراز حنجره هاست
گفته باشم ؛ کسی نمی رهد هرگز
آسمانش اگر بقدر پنجره هاست ...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
مَنِ بالاتر از فردا
دلم پرواز می خواهد
سوی آن پنجره که
عشق نیازش باشد
سوی رویا به خیال
در طلوع بی غروب خورشید
سوی آن رویا که
فردایش پس از پرواز
به رنگ آسمان باشد
زهرا غفران پاکدل
«همان گونه خواهم راند
همان گونه خواهم خواند
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است»🌿
آی !
بازکن پنجره را
باز کن پنجره را
در بگشا
که بهاران آمد!
که شکفته گل سرخ
به گلستان آمد!
می خواهم هر صبح که پنجره را باز می کنی
آن درختِ رو به رو من باشم
فصلِ تازه من باشم
آفتاب من باشم
استکان چای من باشم
و هر پرنده ای که
نان از انگشتانِ تو می گیرد …!
در خاطرِ خود بهانه ی شادی داشت
رویایِ بهارِ سبزِ آبادی داشت
بیچاره پرنده ای که در کنجِ قفس؛
از پنجره انتظارِ آزادی داشت!
صبح آمده از پنجره با نور و هیاهو
خورشید و گل و معجزه و بوسه وجادو
بگذار که امروز فقط روز "تو" باشد
بگذار گره باز شود از خم ابرو...
عاشقم…..
اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا؟...
چشم هایم،،،
از این \روزنه\
به راه آمدنت دوخته ست...
♥
مگر خیاط ست پنجره!؟
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
پنجره هم به باد وفا نکرد
آن هنگام که
اشتیاق اورا
پشت قفلهای بسته ی دلش حبس می کرد...
توجه کرده ای وقتی که
میگویی خداحافظ
دلم اندازه شبهای
بی مهتاب می گیرد
همین که پشت قاب پنجره
می ایستی با من
جهان زیباترین تصویر
خود را قاب می گیرد
یک جفت پرنده ی عاشق
کنار پنجره ای در خیابان
کز کرده اند در سکوت رنگارنگ پائیز
خنک هوایی ست که می وزد
و خیابانی که انتظار تو را می کشد
رعنا ابراهیمی فرد
دیواری را
که بالای سرمان گذاشته اند
سقف نامیدند
تا هوای پنجره به سرمان نزند،
پرواز
اولین آرزوی فراموش شده ی ما بود.
شنیده ام ز پنجره سراغ من گرفته ای؟
هنوز مثل قاصدک میانِ کوچه پرپرم
ارس آرامی
پرده را پس می زنم
از پنجره
تا ببینم باز هم هستی
این نزدیک ها...
من بی تو دریچه ای رو به دیوارم
همیشه اتفاقی پر از نیامدن ها..
بیا و برای این دیوار تنهایی ام
پنجره ای باش
رو به آسمان
✍ سردار
همپای صبح بیا
و با دست های سبزت
فاصله را بردار
پنجره ی امید را به رویم باز کن
من آمدنت را
به قلبم نوید داده ام
مجید رفیع زاد
باران آمد؛
لب های پنجره خیس شد؛
***
چه بوسه های آبداری!
-زانا کوردستانی
پنجره؛
آبستنِ انتظار
و کوچه؛
پا به ماهِ آمدن!
پنجره نالید و کوچه در تردید و
ابر هم بارید و معرکه برپا شد!
شیما رحمانی
و چه فرقی می کرد؛ واژه در چَشمِ تو باشد
یا؛ نگاهِ پنجره؟!
آن دَمی که؛ کوچه شعرِ بی کسی بود.
شیما رحمانی
بیا
کنار پنجره ،
به زخم قاصدک،
نمک بپاش .
حجت اله حبیبی
نگاه می کنم به دَر
بهار
قد کشیده
روبروی پنجره .
حجت اله حبیبی
بهار را
خواهم کاشت
پشت پنجره های شهر
فقط
تماشا کن
حجت اله حبیبی
پنجره رنگَش پریده،
پرده هم؛ چون بیدِ مجنون
حتم دارم؛ ماهِ امشب، قصه یِ لیلی شنیده!
شیمارحمانی
یک پنجره یِ کوچک،
یک تکه از آفتاب،
شاید
یک روزنه کافی است
تا
شب تمام شود.
بیهوده در نبند!
مرگ
گه گاه
از پنجره می آید
همه می دانند
حتا سلیمانِ نَبی
حتا مورچه ها.
پرنده ای که در خواب
از قفس
آزاد کرده بودم
صبح امروز بیدارم کرد
با نوک زدن هایش
بر پنجره!!
«آرمان پرناک»
شبانه قدم میزنم و نگاه میکنم به چراغ روشن خانه ها
و فکر میکنم به قصه هایی که از پنجره های شب ، نشت کرده به خیابان
هر جا که میخواهی باش
پنجره اتاقت منم !
علی سلطانی