این مرد به چشم ام ارزنده آمد و برای معنایِ زمین پُخته. امّا چون زن اش را دیدم زمین به چشم ام خانه یِ یاوه گی ها آمد.آری، چون یک قدّیس و ماده غاز با یکدیگر پیوند بندند، می خواهم زمین از رعشه به خود بلرزد.این یک پهلوان وار به جست و جوی حقایق رفت و سرانجام دروغِ کوچکِ آراسته ای به چنگ آورد و آن را را زناشوییِ خود می نامد!آن یک در دادوستد دوراندیش بود و در گُزینش بهگُزین. امّا سود و سرمایه را همه بر باد داد و آن را زناشوییِ خود می نامد!آن یک کنیزی می جست فرشته خو. امّا یکباره خود غلامِ زنی شد. و اکنون بر اوست که فرشته خو شود!خریداران را همگی پرواگر یافته ام و همه چشمانی تیز دارند. امّا زرنگ ترینِ شان نیز زنِ خود را سربَسته می خرد.
ZibaMatn.IR