100 متن کوتاه المیرا پناهی ۱۴۰۳ جدید 2025
متن های کوتاه درباره المیرا پناهی
100 متن کوتاه المیرا پناهی ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن المیرا پناهی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
خار داشته باش بگذار در حسرت چیدنت
باشند …..
تیغ غرورت زخمی کند آنکه احساست را به بازی می گیرد ….
نویسنده و روانشناس:المیراپناهی درین کبود
بیا در دیواره ی قلبت بنویسم دوستت دارم …
تا هرگاه کسی درش را باز کرد بخواند ضربان این قلب به نام دگریست….
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
هرز شدم میان گل های بی خار
ب جرم دوست داشتن گل دیگر….
عدالت را با چه جرمی دادی….!
نویسنده وروانشناس:سرکارخانم المیراپناهی درین کبود
عمرم در انتظارت نشسته است
هر چند آینده بی ثمر باشد ……
نویسنده:خانم المیرا پناهی درین کبود.
زلف های پریشانم را فرش زیر پایت میکنم
نور چشمان بر انتظار نشسته را چراغ راهت میکنم …….گر بخندم دیوانه ام پس در همین راه گر نیایی با خاک هم آغوشی میکنم.
نویسنده:المیرا پناهی درین کبود.
داستان شیطان را شنیده ای؟
اولش ……. آخرش ……….
طمع بست است
نویسنده اموزنده :سرکار خانم المیراپناهی درین کبود
روحم را به پرواز. در بیاور
دنیایت جای خوبی نیست
المیراپناهی درین کبود
نانوا را گفتن تنور انگشتانت را سوزاند و تاول زده چرا دم نمیزنی؟
نانوا گفتا:تنور زندگانی بیشتر میسوزاند.
جانی برای دم زدن ندارم.
دلنوشته از سرکار خانم المیرا پناهی درین کبود(نویسنده و روانشناس)
مهربان باشیم شاید فردایی نباشد
✍🏻نویسنده :خانم المیراپناهی درین کبود
نیست در دل ما سایه ی رهگذری ….
نویسنده و روانشناس:سرکارخانم المیراپناهی درین کبود
دلم بر دیده گان بر حسرت نشسته ام میسوزد …..
خاطره ها در فاصله ها محو شده
ما هم در این خاطره ها غرق شدیم….
امان از دل این خاطره ها .
دلنوشته :المیرا پناهی درین کبود
نور دو چشمانم در انتظارش گشت بی فروغ ،دیوانه پنداشتن مرا در جنون
پناهی درین کبود،دانشجو روانشناسی ونویسنده.
دلم تنگ است چنان بغض دارم که امشب باران به احترام اشک هایم می بارد…….
نویسنده المیراپناهی درین کبود
کاش خاطره ها بگویند….
غریبه ی امروز همان آشنای دیروز است…
نویسنده و روانشناس:خانم المیرا پناهی درین کبود
همچون دریا دلم بزرگ است و غمم بی انتها……..
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
بیت هایم از دفتر بیزارن
از چشم هایم بخوان غزل هایم را
المیرا پناهی درین کبود
خودشان بریدن ،خودشان دوختند …
حسرت بر دل ما ماند.، لبخند،به دل آنها…..
هر لباسی تن هرکسی اندازه نیست با وصله به هم ندوزیم زیاد دوام نخواهد آورد …
المیراپناهی دانش اندوخته علم روانشناسی
سهراب قایقی برایم بساز
میخواهم دل ب دریا بزنم
نویسنده:خانم المیرا پناهی درین کبود
بوی گل دختر را هر کسی بر تن ندهد
قدر بداند این گوهر را…
ارزان به هر کس ندهد..
دلنوشته و شعر از خانم المیراپناهی(نویسنده و روانشناس)
سپیدی زلف هایم را ببین
ویرانی آرزوهایم است
نویسنده:سرکارخانم المیراپناهی درین کبود
عشق آن است که با سکوت پس زند…..
با نگاهش به اغوش کشد….
نویسنده المیراپناهی درین کبود
دلم میسوزد برای ماهی هایی که از ترس کوسه ها دریا را ترک کرده اند و به آغوش خاک آمده اند ..
دگر نمیدانند کار خاک .،دفن کردن است.
المیرا پناهی درین کبود.
سر بر سجاده گذاشتن را همه حفظ هستند
دینت را درست حفظ کن تا درست عمل کنی …..
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
گر گفتمت نیست یاری در فلک
چون چرخ فلک این گونه است
فرهاد با یار آمد و بی یار رفت ازفلک
المیرا پناهی درین کبود
عمرم با گله از او گذشت
این رسمش نبود بی او گذشت
حیف از من که بی ما گذشت
و در آخر هم در پیری گذشت
شعر :المیراپناهی درین کبود
اگر زیبایی به قد و قامت ظاهر بود
زرافه عروس زیبای جنگل
موش هم ساقدوشش بود
روشن فکر باشیم نوشته شده به قلم خانم المیراپناهی درین کبود
آرزویت کردم ،گفتی محال است..
آرزویی باش..
در خاطراتم..
المیراپناهی-درین کبود
نویسنده
احوال دلم میبارد بی تو….
از غم نبودنت دریاهاااا
باریده ام …
-المیراپناهی درین کبود
نویسنده-روانشناس
دلتنگی را با چه قلمی بنویسم تا پر رنگ تر شود بخوانی مرا
خسته ام از انتظار
….
نویسنده:سرکار خانم المیراپناهی درین کبود
دلم برای آن روانشناسی میسوزد که روان پریشان همه را ارام کرد…..
جز روان سوخته از آتش غم خود را ……،،
نویسنده المیراپناهی درین کبود
عطر تنت بوی مرا طلب میکند
……
نویسنده:المیرا پناهی درین کبود
آن روز که نقاب از چهره ی تان بیفتد …
بهار خزان میشود…….
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
خدایا به همه عشق دادی به ما امید
عشقی که امید نباشد را نمیخواهم….
زندگی بر عشق امید پابرجاست..
نویسنده:روانشناس المیراپناهی درین کبود
رفتن را همه بلد هستن..
ماندن کار دل هست..
دلم را ب دلت زنجیر کرده ام..
المیرا پناهی -درین کبود
نویسنده
بزرگ ترین ثروت داشتن نظم در مغز است
بدانید مغزتان را با چه پرورش می دهید؟
روانشناس:المیراپناهی درین کبود
گاهی تمام یک دختر خلاصه میشود در قاب عکس غبار گرفته ……
به نام پدر
🌗
نویسنده و روانشناس:خانم المیراپناهی درین کبود
رقص نگاهت دلم را لرزاند
ن گیسوی بلندو رخ زیبایت..
المیراپناهی-درین کبود
با غرورت تازیانه مزن
دردش به قلبت میرسد……
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
در اندیشه ام گر باشی خوش است
مرا با خیال پرواز تو
عمریست زندگانی
نویسنده :المیراپناهی درین کبود
عشق چیست پدربزرگ ؟
باران را دیده ای دخترم ؟آری دیده ام .
با باران می آید ،با باران می رود
خاطره هایش عشق است ..
دلنوشته از عشق
نویسنده :خانم المیرا پناهی درین کبود.
در عشق جان باختن درست مانند آن است که
درنگاهش نفس بکشید در یک لحظه دیدگانش بسته شود در اغوشش جان به جان تسلیم …
نویسنده و روانشناس:خانم المیراپناهی درین کبود✌️
دختر مفت نباش گران باش بهایت را بپردازند ….
گل بی خار مفت نمی ارزد….
نویسنده روانشناس:المیراپناهی درین کبود
رهایی از غم را در کتاب جستم،دانی چرا؟
پندت می دهد بی سود یارو غمخوارت میشود بی منت اوست یار وفادار من✍🏻
خانم:المیرا پناهی درین کبود(روانشناس و نویسنده)
در پاکی نگاهش نماز خواندم
و
در خماری چشمانش جان ب اغوشش دادم
-المیرا پناهی درین کبود نویسنده
زیبایی گل به خارش است و دختر به غرورش مغرور باش خار داشته باش ارزان نباش گل بی خار مفت نمی ارزد ….
سخن اموزنده :المیرا پناهی دانش اندوخته ی روانشناسی .
بدی را نمیتوان با هیچ پاک کنی از قلب پاک کنی …..
واقعا ترس دارد دلی که شکسته است …
خودش که هیچ اما آه او زمینت میزند…
یادمان باشد زنگ بعد حساب داریم …
کاش می شد تلخی روزگار ،را مانند تلخی قهوه سر میکشیدم و تمااااام …….
ذره ذره به جان کشیدن تلخی درد ،دارد
المیرا پناهی درین کبود.
دلتنگ هوایی هستم
که در آن نفس میکشی
دلبر
المیرا پناهی درین کبود
به یوسف عزیز مصر
بگویید دگر نیاید …..
زلیخا دیدگانش بی فروغ شد ……
نویسنده:خانم المیرا پناهی درین کبود
سپیدی دفترم گاه گاهی می گرید برای غم های بر دلم نشسته …ام …
دلنوشته ای از غم
نویسنده :المیرا پناهی درین کبود
شعرهایم بی لطف توردیف و قافیه ندارد
بیا غزل ها برایم دارم…..
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
زندگی را به من آموخت
آنکه با ،باران آمد
در باران رفت…….
باران
المیرا پناهی درین کبود
درد می کند نبودن هایت درون قلبم
المیراپناهی درین کبود
مال حرام میخورند
به شکم بزرگ میگویند اعتبار بازار است…
اعتبار بازار نیست باد تو خالی ایمانت است….
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
دلم تنگ توست …
صبری در سینه خفته است..
بنویسم ت را میخوانی مرا..
خدایااا
المیراپناهی-درین کبود
زندگی همچون یک خواب طولانیست ..
تا بیایی تعبیر کنی هم اغوش خاک می شوی..
فرصت خیلی محدود است✍🏻
آسمان دلم ابریست
نویسنده :خانم المیراپناهی درین کبود
آتام مون سزلری
آنا مون گزلری
منی شاعر الدی ای فلک
صحبت های پدرم از چشمهای مادرم مرا شاعر کرد ای روزگار
اتا
نویسنده :سرکار خانم المیراپناهی درین کبود.
گلبرگ هایم را پر پر نکن
من ریشه در این خاک دارم
متن اموزنده سرکار خانم المیراپناهی درین کبود
گر خطا کارم خدا داند ،…….
نه انسانی که سر به سجده میگذارد راه قبله را نمیداند …..
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
پدرم اوج صبر است از سکوت دفتر خاطراتش پی بردم .
المیرا پناهی درین کبود.
دختر بی پدر فقیر است
پدر
نویسنده :سرکار خانم المیراپناهی درین کبود
شیدایت میشوم گر بگویی باز به من
مادر
نویسنده:سرکارخانم المیراپناهی
شب شد خاطره هایت مرا به اغوش سردش کشید ….
پدرم جااانان🌘
نویسنده:خانم المیرا پناهی درین کبود
در اوج نگاهش یافتم زندگانی را
صبر پیشه کردن را با خلایق خوی گرفتن را
تقدیم به همسرم (نویسنده:المیرا پناهی درین کبود)
شام غریبان را غریبانه ترین شب در خاطره هایم
میدانم
المیراپناهی درین کبود
همان طور که ماهی رااز آب بگیرید میمیرد
فرزند هم بی اغوش مادر میمرد …
ماهی را از آب نگیرید ….
نویسنده و روانشناس:خانم المیراپناهی درین کبود
ارغوان را دیدی سایه؟
سلام مرا برسان …..
دگر هیچ سایه ای مردانگی شعر هایت را ندارد…..
نویسنده و روانشناس:المیراپناهی درین کبود
سکوت کشنده ترین سمی است که انسان را با درد بسیاربدون فریاد میکشد…….
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
بزرگی و شکر گزاری را از خدایم آموختم خالق جهان باشی ….
به خانه ی کوچک همچون کعبه قانع باشی…
مخلوق باشیم و بنده در انتظار کاخ
دلمان برکه در انتظار دریا …..
بوسه باران میکنم
دل جانااانم را که بغض دارد در تمام شعرهایش
نویسنده:المیرا پناهی درین کبود
من آهو گفته بودم صید هیچ
صیادی نخواهم شد..
آن گرگ چشمانم را هدف گرفت..
در نگاهش صید شدم.
المیرا پناهی-درین کبود
نویسنده
مرد بودن به زور بازو نیست
به درک و شعور
المیرا پناهی درین کبود اندوخته ی روانشناسی
افسردگی را نمیفهمم ؟مغز می خواهد خاموش شود……
اما جسم گریز از ناکام شدن …..
نویسنده:المیرا پناهی درین کبود
بوسه بر پیشانی ام زد
از پشت خنجر به کمرم زد
این بود رسم وفایش
دلبر
المیرا پناهی درین کبود
اصالت همان است که اگر به نوک قله ی
کوه رسیدی از بالا به پایین نگاه نکنی
عرش و فرش روزگار در حال چرخش اند
سخن اموزنده
نویسنده:المیراپناهی درین کبود ،دانش اندوخته علم روانشناسی
صبرم به بزرگی قلبم نیست خدا…
این بار من حقیر را با صبرم امتحان نکن…..
نویسنده و روانشناس:المیراپناهی درین کبود
زخم زدن را همه از بر هستند
هنر آن است دلی را نرنجانی ….
در بدترین شرایط
نویسنده و روانشناس:المیراپناهی درین کبود
گفتند دردهایتان را در قلب خود پنهان کنید……
دگر ندانستند دردهایمان از قلبمان بزرگ تر است ……
نویسنده:المیرا پناهی درین کبود
بزرگ ترین قمار زندگی لحظه ای است که نمیتوانی انتخاب کنی ،انتخاب میشوی….
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
خواستی خودت را گرم کنی ..
ای دوست ..
کس دیگر را آتش نزن…
المیرا پناهی -درین کبود
نویسنده ..
عشق را در چشمان گرگی دیدم که از عشق آهو از عرش به فرش افتاده بود
نویسنده :المیراپناهی درین کبود
ت بوسه بر لب سوخته بزن
گر سوختی خاموش کردنش با من….
نویسنده:سرکارخانم المیرا پناهی درین کبود
خدایا
سوزش قلب ما در این دنیابیشتر سوزش آتش جهنم است……
همانا ما را به جهنم خویش ببر …
نویسنده:المیراپناهی درین کبود…
غرور کنار ادب زیباست …..
مغرور با ادب باشیم …..
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
ذات آدمی اوج انسانیت است .
دگر هر کسی در لباس آدمی انسان نیست ……….
سخن اموزنده از انسان بودن
نویسنده :سرکارخانم المیراپناهی درین کبود.
دلتنگ که می شوم می نویسم …..
شاید به گوشش برسانند ظهور کند از عالم غیب .
اما من با نوشتن فقط گویی دلتنگ تر و تشته تر میشوم ….
ظهوررت
در چه سالیست …..
نویسنده:المیرا پناهی درین کبود
در غم فراق مادر گریستم باران
به احترام اشک هایم زانو زد….
چه غمی دارد فراق مادر باران را به زانو در آورد…..🌘
نویسنده و ،روانشناس:سرکارخانم المیراپناهی درین کبود
مرهم دوای نا علاج را
کدام طبیبی نوشت که هیچ عطاری ندارد ..
نویسنده :المیراپناهی درین کبود
گفتم سهراب قایقی برایم بساز..
میخواهم دل ب دریا بزنم..
ای کاش گفته بودم موقع توفان دریا پارویم بشکند…
من ارامش دریا را دیده بودم..
ن توفانش را…
المیرا پناهی-درین کبود
آرزو میکنم هرگاه پنجره دلت رو ب عشق باز شد..
هیچ بادی نتواند پنجرهای دلت را بلرزاند..
نویسنده:سرکار خانم المیراپناهی درین کبود
دانش اندوخته ی علم روانشناسی
.
…
یکی با حرف زدن می آموزد
دگری با گوش کردن حالا بیندیش از کدام یک هستی ….
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
نه اولش را فهمیدم ، نه آخرش را این بود وعده ی دنیایت……
آمدم ،دیدم،رفتم
نویسنده:المیرا پناهی درین کبود
خوش نباش آینده را کس نمیداند
شیر هم پادشاهی می کرد
جنگل آتش گرفت
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
شخصیت همان اصالت
……….
نویسنده روانشناس :المیرا پناهی درین کبود
چو جان دادی زجانت ، جانم برود
المیرا پناهی درین کبود
یادته ؟.
چی؟
دوست دارم .
دلبر المیراپناهی
درین کبود
من وحشی را ،رام کرد غرور او……
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
من خزان روزی بهار بودم.
نویسنده:خانم المیراپناهی درین کبود
گویند صبر کن امید ریشه میزند،جایش بوته های سبز لبخند زدند …..
نویسنده :المیرا پناهی درین کبود