100 متن کوتاه عاشقانه ۱۴۰۴ جدید 2025
متن های کوتاه درباره عاشقانه
100 متن کوتاه عاشقانه ۱۴۰۴ جدید 2025
کپشن عاشقانه برای اینستاگرام و بیو واتساپ
گفتند که نامحرمی و بوسه حرام است
دل گفت که محرم تر از این عشق کدام است؟
بوسیدم و لب دادم و آغوش کشیدم
نامحرم من!!محرمی و کار تمام است...

اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک من گل شود و گل شکفد از گل من
تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من

یا بفرما به سرایم یا بفرما به سر آیم
غرضم وصل تو باشد چه تو آیی چه من آیم
گر بیایی دهمت جان ور نیایی کشتمت غم
من که بایست بمیرم چه بیایی چه نیایی

دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفت
هرچه کردم ناله از دل، سنگدل نشنید و رفت
گفتمش ای دلربا دلبر ز دل بردن چه سود؟
از ته دل بر من دیوانه دل خندید و رفت...

از بلندایِ نگاهِ تو فقط پرواز و پرواز و پرواز
نه محضر لازمه نه حلقه
اما تویی مَحرم، تویی همدم، تویی همراز...

⇦میگن.اهنگ••͜♡-! ⇦میگم.صدات••͜♡-! ⇦میگن.رنگ••͜♡-! ⇦میگم.چشات••͜♡-! ⇦میگن.بغض ••͜♡-! ⇦میگم.هوات••͜♡-! ⇦بگن.جون ••͜♡-! ⇦میدم.برات••͜♡-!
تو فقط باش♥️♥️

کاش میشد
سرنوشت خویش را
از سر نوشت !
کاش میشد
اندکی تاریخ را
بهتر نوشت !
کاش میشد
پشت پا زد برتمام
زندگی !
داستان عمر خودرا
گونه ای دیگر
نوشت !
️

To the world you
maybe one person,but to
me youre like all the world
شاید برای دنیا فقط یڪ نفر باشی،
اما برای من همه دنیایی...

به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن ، از پشت نفس های گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را
پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند
و کبوترهای معصوم
از بلندی برج سپید خود
به زمین می نگرند.

من به اندازه ی غم های دلم پیر شدم
از تظاهر به جوان بودن خود سیر شدم
عقل می خواست که بعد از تو جوان باشم و شاد
من ولی با غمِ عشق تو زمین گیر شدم

اگه دیابت داشته باشم
و تو هم قند باشی
حاظرم روزی سه وعده قند بخورم
و بخاطر مصرف زیاد تو بمیرم
اما کسی جات نباشه

به لطف عشقی که به من دادی
تمرین میکنم یکتاپرستی را

دعا میکنم غرق باران شوی
چو بوی خوش یاس و ریحان شوی
دعا میکنم در زمستان عشق
بهاری ترین فصل ایمان شوی . . .

از بس که خدا عاشق نقاشی بود...
هر فصل به روی بوم، یک چیز کشید
یک بار ولی گمان کنم شاعر شد..
یک گوشه ی دنج رفت و پاییز کشید!

تنها نامِ عزیزت که از مسیر خانه ی کوچکه دلم می گذرد،
هر چه تاریکیست غروب میکند.
MS

نباشد، جفایت؛ «گلم!» باورم
نگردد، به جز، مِهرِ «تو»، در سرم
از احساسِ پاینده در جامِ دل
تو سرشار کن: کام و هم، ساغرم
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویه های بانوی احساس

نباشد، جفای وفا، باورم
نگردد، به غیراز، صفا، در سرم
از احساسِ شورش مدارِ جنون
شرربار شد، ریزشِ ساغرم
زهرا حکیمی بافقی، (الف احساس)
🌿❤️🌿

آری آری!
زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست
گر بیافروزیش
رقص شعله اش
در هر کران پیداست
ورنه خاموش است
و خاموشی گناه ماست !...

دیوان چشمانت عجیب مرا دیوانه میکند ، چه خوش دیوانیست مقصودش خوش باد...

بُگذار زمانه از حِسادت بترکد
انگشتان ِ من
چه به انگشتان ِ \ تو \ می آیند . . .

آرزو دارم بهاران مال تو / شاخه های یاس خندان مال تو / ساده بودن های باران مال تو / آن خداوندی که دنیا آفرید ، تا ابد همراه و پشتیبان تو️
️

حوالی اردیبهشت
بوی بهشت می آید
عطرشکوفه ها و خاک باران خورده
هوش از سر رهگذران شهر پرانده...
بهار شوخی بردار نیست
همه را عاشق می کند...

همه ی من تو نیستی تو با ارزش ترین دارایی دنیامی تو خدای منی...

بی شک \ آغوش تو \
هشتمین عجایب دنیاست
واردش که میشوی
زمان بی معنا میشود
هیچ بعدی ندارد
بی آنکه حسش کنم ...
روحم تازه میشود...
تمام ثروت دنیا را به یک وجبش خواهم بخشید !

ای تکرار نشدنی ترین احساس من..
قلب تپنده ی زندگی ام
آغوش امنِ روزهای خستگی ام
رویایی ترین خواب عاشقی ام.
دوست می دارمت....

به من گفت: عشق تورا, روی موهایم می بیند
آیینه ی دیوار اتاقم...

فکرم از چشمانت آزاد نمی شود
لبهایت را وثیقه بیار...

نمی خواستم این عشق را فاش کنم
ناگاه به خود آمدم،
دیدم همه کلمات راز مرا می دانند!
این است که،
هرچه می نویسم عاشقانه ای برای تو می شود.

وجودم با تو سرشار از وفا شد؛
سراسر، شور و دنیای صفا شد؛
میانِ جان شکفته نوگُلِ عشق؛
و احساسم به مِهرت مبتلا شد...
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب: دل گویه های بانوی احساس.
🌿❤️🌿

بهترین پیروزی برای من
شکست در برابر سپاه لبخند
تو می باشد ، بی رحمانه بتاز
تار و مارم کن ای عشق
بابک حادثه

یک قطره از اشکم را در دریا میریزم و...
تا پیدا شدنش
دوستت دارم...

من دختر پاییز و آبانم
دیوانه ات هستم و می مانم
طوفانترین طوفان اگر باشد
من قایقم را خوب می رانم

میتوان هرروز وهرشب
روی لب،لبخند داشت
میتوان باکهکشانِ این جهان
پیوند داشت
با امیدوعشق؛
دنیا جای خوبی میشود
میتوان هرلحظه
رویاهای بی مانند داشت!

کسی باشد
که عرض شانه های پهن
مردانه اش ناخداگاه شود ارامش و
قرار دل بیقرارمان
کسی که وقتی به چشمانش خیره
می شوی
دلت قرص شود برای تمام نا آرامی های
پیش روی زندگی...

اسم تو مرا آرام می کند
وقتی دخترم را صدا میزنم...

دخترکم
تو خوابی و من به صدای آرام نفس کشیدنت گوش میدهم
هر نفست برای من نبضِ زندگیست
تصویر صورت نازنینت برایم عین عاشقیست

دلم سفر میخواهد
با حالی که خوش باشد
لب هایی که بخندد
دلی که آرام باشد
شب
موسیقی
تو
و جاده ای که هیچ پایانی نداشته باشد

داشت گریه میکرد. همونجور که چشماش پُر از اشک بود با خنده گفت: دیگه دوست ندارم، واسم مردی! اشکاشو پاک کرد.ُ زانوهاشو بغل کرد و زیر لبش زمزمه کرد: من هیچ وقت دروغ گویِ خوبی نمیشم. .

پشت هم شعر نوشتم که بخوانی،خواندی؟
بغض کردم که ببینی و بمانی،ماندی؟
به خدا شعرترین شعرِ منی، می فهمی؟
هوس انگیزترین حسِ منی، می فهمی؟

اسراف میکنم در دوست داشتنت،
خدا؛
اسراف کنندگان ِ عاشق را دوست دارد.

تو را همواره می خواهم
نه گاهی داغ گاهی سرد
که عشق تو همانند درخت کاج
میان برف دوری هم
هنوزم سبز و پابرجاست ...
