منتظر می مانیم
شب به پایان راهش نزدیک میشود
ما را
هرگز خوابی نیست
بیدار می مانیم تا سپیده دمان
منتظر می مانیم
تا خورشید چکش اش را
بر تارک خانه ها بکوبد
منتظر می مانیم
تا خورشید
چکش اش را
بر پیشانی های مان بکوبد
بر قلب های مان بکوبد
آن قدر بکوبد
تا صدا شود
آن قدر تا صدا شنیده شود
صدایی دیگر گونه
چرا که سکوت
پر از صدای گلوله هایی ست
که نمی دانیم از کجا شلیک می شوند
ZibaMatn.IR