100 متن کوتاه چشم ۱۴۰۳ جدید 2025

دوست داشتن را در چشمی بجوی
که حتی وقتی بسته است ،
رویای تو را ببیند ...

چشم بلندترین پرتگاه دنیاست هرکس از آن بیافتد تکّه هایش هم پیدا نمیشود.( والح)

شایدم چشم ما سوراخه که ازش میوفتید

چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد دیوانه! من می بینمش...

گفتی از خاطره ها، اشک من از چشم چکید
سنگ در کوزه نینداز که سرریز شود...

در قمارِ زندگانی شد خُمار/
چشمِ احساسی که در ره، تار شد...

زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)

پرسید زاهد: معتقد هستی به محشر ؟
گفتم که آری، چشم های محشری داشت..

بعضی ها گریه نمی کنند اما
از چشم هایشان معلوم است
که اشکی به بزرگی یک سکوت،
گوشه ی چشمشان به کمین نشسته..

نگاهت می کنم، خاموش
و خاموشی زبان دارد...
زبانِ عاشقان، چشم است و چشم،
از دل نشان دارد...
.

پشت زیباترین لبخند
بیشترین رازها نهفته است
زیباترین چشم
بیشترین اشک ها را ریخته
و مهربان ترین قلب
بیشترین دردها را کشیده است

ماه کامل شده ای چشم حسودانت کور
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری

قلبی که هرزه است، گرفتار دوست نیست چشم پلید لایق دیدار دوست نیست

تانگاهم بکنی
از هیجان خواهم مرد
آنکه با چشم خود آدم بکشد
قاتل نیست ...؟!

وقت رفتن چشم در چشم عزیزانت بدوز
فک کن با خود که شاید این نگاه آخریست

پیش چشم همه از خویش یلی ساخته‌ام
پیش چشمان تو اما سپر انداخته‌ام

و در آن لحظه که در دریای چشمانت غرق میشوم...
تنها صدایت غریق نجات من است♡

نگاهت میکنم خاموش و خاموشی زبان دارد
زبانِ عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد

در شهر ما چشم ها عاشق می شوند، اما
ریه ها تاوانش را پس می دهند...

خرابم می کند هر دم
فریبِ چشمِ جادویت.

به تو که میرسم مکث میکنم …

انگار در زیباییت چیزی را جا گذاشته ام

مثلا در صدایت آرامش ، در چشمهایت زندگی !

️

خودتون رو از چشم
کسی که دوستتون داره نندازین..‌.
بعدش هر چقدر هم تلاش کنین
این یه قلم برگشتنی نیست..

دل رمیده ی ما را به چشم خود مسپار
سیاهِ مست چه داند نگاهبانی چیست

دموکراسی بین من و تو ...
این است ...
که همیشه ...
و در همه چیز...
حق با چشم های توست!

️️️

خسته از هر آن چه ناپاک است بر روی زمین
چشم را مهمان کنم بر دیدن دلهای پاک

عشق،
تعریف ساده‌ای دارد؛
چشمانت...

برکه ای گفت به خود / ماه به من خیره شده است
ماه خندید که من چشم به خود دوخته ام

به چیدن نگاه دزدانه ات دچار شدم
اگر عسل نمی دهی نیش هم نزن!
چرا اینقدر تو را ارزان می فروشی؟
لب و چشم و زبان را باید گران خرید

کاشکی محکوم
اغوشت شوم
شاید که تو
باورت گردد
که من زندانی
چشم توام ....

نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در دست

چشم و دل هر دو به رخسار تو آشفته و مست

نیس در فالم به جز دیدار یار

من فدای چشمو آن ابروی یار



فیروزه سمیعی

در زلالِ چشمِ تو  آرامشِ  جان دیده ام
قامتت رعنا تر از سروِ خرامان دیده ام

بی تو وعشقت جهانم چون جهنم میشود
منکه آغوش تورا مُلکِ سلیمان دیده ام

بهزادغدیری

من و تو و دو چشم سیاه
تو از کهکشان دل من رد شدی
من افتاده ام در سیاه چاله ها

بی گناه قلبم
چشم نداشت
اما چه داغ ها
که ندید

دنیای بی او
نه چشم لازم دارد
نه پنجره

هیچ زیبایی بهتر از یک دل مهربان نمی درخشد...
در دورانی که همه به فکر
چشم زیبا هستند
تو به فکر نگاه زیبا باش

واسه اینکه به چشم کسی بیای خودتو عوض نکن اون اگه بخواد چشمشو رو همه می‌بنده

نگاهت میکنم خاموش و خاموشی زبان دارد
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد

خاطره ها ،
ازچشم نمی افتند
با
ر
ا
ن
که می بارد
تازه تر می شوند

چشم تو از کهکشان راه شیری هم سر است
پیش چشمان تو یاس و ناز و مریم پرپر است

من نمی دانم چه رازی بین عشق و اسم توست

اسم تو از هرچه زیبا دیده ام زیباتر است

هر صبح
دل انگیزترین واژه هایم را
به اشتیاق طلوع نگاهت
کنار هم می چینم
تا سبزترین غزلم را
با چشم های تو
بسرایم


مجید رفیع زاد

من عمرم را با نگاه کردن در چشم مردم گذرانده ام
چشم تنها جای بدن است
که شاید هنوز روحی در آن باقی باشد...!

من نمی دانم که چرا می گویند :

اسب حیوان نجیبی است

کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست

گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست …

قبوڸ ڪڹ

چشم هایت شور است

هر چہ بیشتر می بینمت

تشنہ تر می شوم ...

️️️

چشم باز کن، تا ...
چشم جهان به طلوعت
روشن شود ...

️️️

تاریک شده‌ست چشم بی‌تو
ما را به عصا چه می‌فریبی

وقتی که چشم لال و زبان، کور و کر شود
زخم آن زمان زبان به سخن باز می‌کند...

بزرگترین ارتفاعی که باعث مرگ من میشه افتادن از چشم توست

خدا برای خلق انسان ،
دوتا چشم و یک قلب آفرید .
تا تو هزاران بار ببینی و نگاه کنی ،
اما یک بار عاشق بشی و عشق بورزی ،
نه برعکس !



ذاکری

تو فقط نگاه کن ...
من دور از چشم همه
به قربان تمام دردهایت میروم
با لبهایم...
با چشمهایم ...
با حرف حرف احوال پرسی هایم ...
همین که چشمانت را داشته باشم کافیست ... ‌

میترسم از آن چشم سیه مست که آخر

از ره ببرد صائب سجاده نشین را

می‌تراود مهتاب

می‌درخشد شبتاب

نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک

غم این خفته‌ی چند

خواب در چشم ترم می‌شکند

ای چشم تو بیمار ، گرفتار ، گرفتار

برخیز چه پیشامده این بار علمدار

گیریم که دست و علم و مشک بیفتد

برخیز فدای سرت انگار نه انگار

فرق است میان آن که یارش در بر تا ان که دو چشم انتظارش بر در

به بعضیا وقتی همش بگی چشم کم کم دل شو می زنی می شی پشم! می بینی محبت زیادی و احترام زیادی از شیشه و کراک هم توهمش بیشتره. حواستو جمع کن...

دو قدم پیش بیا! اے قدمت
بر سر چشم!
دو قدم تا کہ تو را تنگ
بگیرم بہ برم!
تو بہ اندازه هر یک
قدمم آتشی و
من بہ اندازه هر یک نفست
شعلہ ورم

یه جوری تو رو میخوام عزیزم چشم همه حسودامون در آد...

چرا هر زنی زیباترین زن جهان نباشد؟
دست کم برای یک بار
دست کم برای مدتی
دست کم برای یک جفت چشم!

ای همه میل دل من سوی تو
قبله جان چشم تو و ابروی تو..‌.

گوشه ای کز کرده اند و لب به دندان می گزند
چشم تو افزوده بر جمعیّت بی کارها

هم دلی، هم همدلی ، هم ناز دل را میبری
ناز شستت با وفا با چشم خود دل میبری

️️️

نگاهت می‌کنم خاموش
و خاموشی زبان دارد... زبانِ عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد...

ای همه میل دل من سوی تو
قبله جان چشم تو و ابروی تو..

چشم باز کن
به عشق تو
روز دیگری را آغاز کرده ام
بتاب بر من
طلوع کن
تا رویاهای نیمه شبم
در آغوشِ گرم تو تعبیر شوند...

چه می‌شود/ چشم درچشم/ پلک نزنی/ در این شبِ طولانی/ یلدا

ابر پاره
ماه پاره
چَشم ، پاره پاره
( نگاه از پشتِ میله ها ) .

شعر : حادیسام درویشی

تو
مرد دل کندن
از چشم هایم نیستی!
این را
از نگاه هر شبت
به عکسم می فهمم!
یواشکی هایت
همیشه دلم را می لرزانند!

چشمم چو به چشم آن پری چشم افتاد
از چشم پری به چشم من چشم افتاد

رفتم که بدزدمی ز چشمش چشمی
از چار طرف به چشم من چشم افتاد!

ارس آرامی

چو ز چهره برگشایی تو نقاب، عقل گوید
قلم است و نرگس و گل نه دهان و چشم و بینی

حدیث چشم مگو با جماعت کوران

میدونی چرا خدا ،
تنه درخت رو قهوه ای و برگ های اون رو سبز آفرید؟
تا بهت بگه تو با خال های قهوه ای رنگِ صورتت و چشمِ سبزِ گیرات ، دلیل نفس کشیدن خیلی هایی:)🤞🏻🌱





غزاله ذاکری

چشمانت قاتل یک شهر است
که همه جا را ویران کرده
و من آن شهر ویرانم
که هر لحظه فرو می ریزم
و از نو ساخته میشوم
باز ویران میشوم
این قصه چشمان تو
و زندگی من است

احسان اکبری

چشمانش می چرخد به
دنبال نور تا فرزندانش
را بزرگ کند
آفتابگردان حیاطمان را می گویم...

(فروغ گودرزی)

دائم خیسه دوچشام آهای دل عاشقم بامرورخاطرات میخوای بشی قاتلم

آنقدر چمشهایت زیباست
وقتی به آنها نگاه میکنم
محوتماشا می شوم
غافل از اینکه بدانم چه رنگ است
رنگین کمان چشمهایت
هوش از سرم برده است
جانا تویی و بس

امشب وقتی که دوباره به ستاره ها نگاه میکنم، وقتی دوباره با ماه حرف میزنم، وقتی که دوباره به صدای آسمون گوش میدم یاد تو می افتم و این یعنی هنوز به شدت عاشقتم..

یک کوه نمک نذر دو چشمان سیاهت

ای جان و تن و دیده به قربان نگاهت

این رسم بُتان نیست فنا کردن عاشق

یک عمر بمانم نگران چشم به راهت !!؟

بهزاد غدیری شاعر کاشانی

لشکر چشمان تو
تا بُن دندان مسلح
و من
سربازی تنهایم

رضا حدادیان

نماز ها همه بر سمت تو اقامه شدند
بیا که کافر چشمت شدم به رسوایی

شب است و شمع و چراغی و چشم مشکینت
شوم دوباره اسیر نگاه شیرینت

بالاخره
روز میشه
ولی
ما چشم دیدن نداریم .
حجت اله حبیبی

شکوه عشق در چشمت عیان است

سرور مهر در حسّت نهان است

تو را نور است و زیبایی ست ماوا

درونت آیه ی دل نغمه خوان است

زهرا حکیمی بافقی
الف احساس
🌿❤️🌿

می پرستیدم سیه چشمان مستش را ولی...
تا به خود باز امد، او از دلم دل کنده بود...
امین غلامی (شاعرکوچک)
http://amingh68.blogfa.com

من به ویران شدن...

از چشم تو عادت کردم...

وقتى چشمت را
هنگامِ بوسیدن یارت مى بندى،
مرا به یاد آر
که با چشم بسته
در کوچه اى تاریک
آواز مى خوانم و
 دور مى شوم......

‌

جنگ نابرابر یعنی
من بی ‌دفاع در مقابل
لشکر بیرحم دو چشم تو

میروی از پیش چشم اما ز خاطر هیچوقت...!

وقتی که چای چشم پر رنگ تو دم باشد
مردی که پیشت می نشیند خسته تر بهتر

در نبود تو
وسعت تنهایی ام را
در آغوش می گیرم
و بر شانه های شب
تکیه می دهم
تا حرف های نگفته ام
به وقت دلتنگی
از چشم هایم ببارند


مجید رفیع زاد

گفتنی ها هر چه هست

آن نگاهت پیش ترها گفته است

ظاهراً ایمان من در حلقه ی چشمان توست
هر دمی پلکی زدی کافر به دین خود شدم

برده ای عقل و به جایش تو جنون آورده ای
من در این عمق نگاهت از خودم بیخود شدم

بهزاد غدیری
شاعر کاشانی

کاش


از چشم اش بیافتد


آن نگاه


آریا ابراهیمی

می خواستم بگویمش اما گریستم
آری، همیشه بار زبان را کشید چشم

من
کاری به دنیا و قانونش ندارم
چشمای عشقم یه دنیاست
قانونش هم اینه که مال من باشه

چشم دارم
که مرا از تو پیامی برسد

ماه خوابیده ست،امّا چشم اَبرآلودِ من
پشتِ پلکِ پنجره،بیدار باقی مانده است

رضاحدادیان

در بی تو بودن های شبانه
خیال تو
نوید نگاهت را
به چشم هایم می دهد
خدا را چه دیدی
شاید که یک شب
در پس سوز تنهایی
میان عمق نگاهت
پناه گرفتم


مجید رفیع زاد

چشم من چشم تو را دید و ولی دیده نشد من همانم که پسندید و پسندیده نشد...

ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی
که چشمش وقت ِ گُل‌چیدن به چشم باغبان افتد

.
خوش تر از
نقش توأم
نیست در
آیینه ی چشم

چشم و ابرو و رخ یار چه زیباست ولی
من گرفتار لب و فتنه ی یک خال شدم