یادت برایم یک جهان ابر تر آورده
مرداد را برده به جایش آذر آورده...
هی میزند به شیشه ام رگبار سردش را
طوری شلوغش کرده انگاری سر آورده
غمگین ترم از مادری که جنگ طفلش را
برده به جایش یک بغل خاکستر آورده
دلگیرم از کابوس تردیدی که قلبت را
هر روز گرم ماجرایی دیگر آورده
هرگز نفهمیدی که اصلا اهل ماندن نیست
مردی که اسم زندگی را کمتر آورده...
تو نیمه ی خالی لیوان منی بانو
رویای سردی که نخواهد شد برآورده...
آشفته ام مثل مسلمانی که فرزندش
رو به سپاه یک عروس کافر آورده...
حق داری از لحن غزل هایم برنجی ،آه
تنهایی ام حرص خودم را هم درآورده....
ZibaMatn.IR