100 متن کوتاه اشک ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن اشک برای اینستاگرام و بیو واتساپ
چشم از قلب شڪایت ڪرد
گفت :
توعاشق میشوے
ومڹ اشڪ میریزم ...
قلب گفت:
تو نگاه میڪنے ومڹ دردمیڪشم !
من اناری می کنم دانه...به دل می گویم خوب بود این مردم / دانه های دلشان پیدا بود! می پرد در چشمم آب انار... اشک می ریزم...
مادرم می خندد...
پشت زیباترین لبخند
بیشترین رازها نهفته است
زیباترین چشم
بیشترین اشک ها را ریخته
و مهربان ترین قلب
بیشترین دردها را کشیده است
آنکه میرود فقط میرود
و آنکه میماند درد می کشد
غصه میخورد
بغض می کند
اشک می ریزد
و تمام این ها
روحش را به آتش میکشد
و در انتظار بازگشت کسی که
هرگزباز نخواهد گشت
آرام آرام خاکستر میشود
باران غم پاییز است
باران نم اشک چشمه ی پاییز است
این سیل که میبینی روان است به هر سوی
اشک غم عشق دل دیوانه ی پاییز است
تقاص ، تاوان
هر چه میخواهی نامش را بگذار
من اما فقط می دانم خدا از اشک های هیچ کس
ساده نمی گذرد
آه می کشد /آسمان/آه.../اشک/جاده را/می بلعد/چقدر خاطره/زیرِ خاک ِاین سالهای به خون نشسته خفته است/دریا/جزغاله می شود/از روزهای زخمی.
وقتی دلم گرفت زیر باران گریه کردم...
وقتی اشکهایم میان قطره های باران گم شدند،
تازه فهمیدم
غم من چقدر کوچک است
و غم آسمان چقدر بزرگ...
امشب موقع خواب،بشمار...
تعداد دل هایی را که به دست آوردی
بشمار ،تعداد لبخند هایی که
بر لب دوستانت نشاندی ...
بشمار،تعداد اشک هایی که
از سر شوق و غم ریختی ...
فصل زردی بود،تو چقدر سبز بودی؟!
بعضی ها گریه نمی کنند اما
از چشم هایشان معلوم است
که اشکی به بزرگی یک سکوت،
گوشه ی چشمشان به کمین نشسته..
وقتى دختر ى
بخاطر پسر ى گریه کند
قطعاً عاشق اوست
ولی اگر پسری بخاطر دختری اشک بریزد
یعنی دیگر هیچ کسی را
به اندازه او دوست نخواهد داشت... .
اگر همه ی ما میتوانستیم برای دلسوزی به حال خودمان حد و حدودی قائل شویم و لحظاتی اشک بریزیم و بعد ادامه ی روز را به کارهایمان رسیدگی کنیم،خیلی عالی
داشت گریه میکرد. همونجور که چشماش پُر از اشک بود با خنده گفت: دیگه دوست ندارم، واسم مردی! اشکاشو پاک کرد.ُ زانوهاشو بغل کرد و زیر لبش زمزمه کرد: من هیچ وقت دروغ گویِ خوبی نمیشم. .
پدر یعنی به تمام مشکلات غیر قابل تحمل لبخند بزنی،به اشک های دخترت که میرسی مو سفید کنی،قامت خم کنی، کم بیاری
با مردم آنگونه معاشرت کنید که اگر مردید بر شما اشک بریزند و اگر زنده ماندید با اشتیاق به سوی شما آیند ...
مهربانم!
من بی تو ... پرم از دلتنگی... لبریزم از غصه... ...آه!.....
اشک هایم نمی گذارند نازنینم...
خفه می کندم این بغض!...
سخت است بی تو! ...
سخت!
چقدر خوب است که برای تاسف خوردن به حال خودمان نیز زمان مشخصی در نظر بگیریم ، چند دقیقه اشک بریزیم و بعد به استقبال روزی برویم که در پیش داریم !
👤 میچ آلبوم
📙 سهشنبهها با موری
اشک
آخرین گزینه مَردهاست ...
و خاک بر سر روزگار ؛
اگر مَردی به گزینه آخر خود برسد...
زن
شعر است
فروغ است
پروین است
ناز کردنش
راه رفتنش! خندیدنش
حتی اشکی که به دروغ میریزد
بی ادعا شعر است...!
وای که اگر عاشق هم باشد...️
️️️
یک نفر مدام سیگار میکشد
زنی هنگام اشپزی ترانه ای غمگین را زمزمه می کند
دختری به بهانه ی فیلم اشک میریزد
پسری نیمه شب در خیابان پرسه میزند
همه دلتنگند
همین...
دست نزن به این
قلب شکسته آروم بگیر
اشک جمع میشه تو چشمام
تو دستاشو سفت بگیر
سر درد شده رفیق دردم
با یکی بودن من توبه کردم
دیگه نیستی ببینی من لب خطم
دست نزن بهم ک درد میکنه دردم
.
نهان شده در نیمه ی تاریک خیال
دودو می زنند
دیده هایی نگران
به دنبال رد پایی شاید
در کهنه قبری نو شکافته
و انفجار اشک
از حدقه ی پریشانی ها
می خراشاند گستره ی پیش رو
بعضی خاطره ها.....
پیچک وار دورِ گلویِ زندگی
می پیچند
آنچنان که گاهی در خلوتت
جایِ اشک باید
کمی خون بالا بیاوری
تا آرام شوی....
خبرها را دنبال می کنی؟
نبودن تو و اشک های گاه و بی گاهِ من دارد کار دست این شهر می دهد...
یگانه همسفر جاده زندگی ام . . .
گر روشنی اشک تو را می دیدم
من تا به ابد دگر نمی خندیدم
این اشک تو را نه رنج و غم ساخته اند
عشق آمده بود و من نمی فهمیدم
مصطفی ملکی
دوست دارم صدایت بزنم️
بگویی جانم آرام بپرسم
تو از کجا پیدایت شد؟
لبخند ڪه میزنی
اشک امانم نمی دهد!
دلم میسوزد از سالهایی که نداشتمت ...!
مثل یک لیوانِ ترک خورده با تنِ سرد
دیدمت باز وُ
پُر شدم از داغیِ خون اَشک...
حادیسام درویشی
تادوست داری ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما
به گونه ی هم می چکد زِ مهر
تا هست در زمانه
یکی جانِ دوستدار
کی مرگ می تواند
نام مرا بِروبد از یاد روزگار؟؟؟
.
.
من نفس های زنی خسته ام از استثمار
قطره ی اشک سرِ گونه ی بی تقصیرم
بغض یک دختر افسرده ام از بی عشقی
غم یک جان به لب آمده از تقدیرم
دمادم چک چک باران یک ریز
به روی شعر زردم میخورد لیز
نمی داند که اشکم می نویسد
به عشق دختری با نام پاییز
درختان، برگ می ریزند و گریه می کنند
و ما روی اشک هایشان قدم می زنیم
کدامشان زخمی تبر شد
کدامشان را سر بریدید
که سالهاست، پائیز که می رسد
تمامشان به درد یکی پیر می شوند
هر صبح
لبخندم را آویزان می کنم
آنسوی پنجره,
گوشه ی یادت می نشینم
و یک فنجان اشک
سر می کشم...
گاه چو تیری بدوم بر هدف
گاه چو اشکی برهم بر دو چشم
هر دم این حال خرابم کند
چشم به راه و عیانم کند
کز دم این بی خبری سر دهم
سر به در و
دست به بند
غلامم کنند
(◕‿◕)♡Leyla-Todeli
بذارصدای خنده هات
گوش جهانُ کر کنه
به جای اینکه اشک تو
تن زمینُ تَرکنه
بر گونه ی من نوشته با خط درشت
اینجا خطر ریزش اشک است برو
علی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی
پاییز از دلشوره های دخترش هرسال غمگین است
اشکی که می ریزد برای آذرش برگونه آذین است
بادی وزید و قاصدک با شاخه ای از دردهایش گفت
زردی هر برگی که می افتد زمین داروی تسکین است
سکوت
لبخند
اشک
تنهایی
زندگی هست
اما
وقتی تو باشی
تو که نباشی ،
لیوانی حتی روی میز نیست
که
نیمه پُرش را ببینم...
نرجس مهدوى فر(مهرآرا)
تو رفتی و من اشک خون گریه کردم. غمم بیشتر می شود. فقط این نیست که شما رفتید. اما وقتی ترک کردی چشمهای من با تو رفتند. حالا چطور گریه می کنم؟
خودم را بی تو دلخوش می کنم جانا به هر نوعی
گَهی با اشکِ جانفرسا،گَهی لبخند مصنوعی...
این روزها
لگدمال شده اند
زیر پای اشک،
گونه هایم
مرهم بوسه هایت را می طلبد.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
خودم را بی تو دلخوش
می کنم جانا به هر نُوعی
گَهی با اشکِ جان فرسا
گهی لبخند مصنوعی .
- هوشنگ ابتهاج
چشم های دریده / اشک اشک
پیله ی دریده یعنی؛
پروانه ای پرواز کرده است.
گاه که اشک پناه گاهت باشدو
سرما در تنت چرخ بزند
هیچ آتشی
دلت را گرم نمیکند
وقتی دل گرم نباشی
اشک ها کلماتی هستند
که به زبان آوردن آن ها
بسیار سخت است...
گریه هرکس
به این معنا نیست
که او ضعیف است،
به این معناست
که او یک قلب دارد...
آسمان را ببین!
با آنکه همه جهان ،در آغوشش هستند برایشان اشک می ریزد.
آسمان اشک میریزد ؛
تا گلی دوباره متولد شود
تا درختی،شکوفه دهد
تا انسانها با دلی غمگین،زیر باران قدم بزنند
آخر شب که می شود نگاهی به دل آسمان می اندازم تنها کسی که در کنارم می ماند سکوت است دلم میگیرد و بغض راه نفسم را می بندد چاره ای ندارم جز ریختن اشک هایی همچون خون.
☔️💜 نفس: میشه...
چشماتو باز کنی؟
میکائیل: نه!!
نفس: چرا؟!
میکائیل: اشکام میریزن!
نفس: ولی الان دل من هم
داره از دلتنگی میریزه :)
دیالوگ رمان نفس میکائیل
نویسنده: ریحانه غلامی
بعد تو
اشک رفیق من وهمسایه شده
ناقلا
خوب رفیقی ز پی ات عازم شد
حجت اله حبیبی
به اشک چشم آبیاری کرده ام
مزرعه ی انتظار را...
♡
وعده ی دیدارت را،
--درو کن!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
شب بود و شمع بود و من بودم و غم
شب رفت و شمع سوخت و من ماندم و غم
چون شمع نشستم که بسوزم سر راهت
چون اشک چکیدم که ببینم رخ ماهت،،
ارس آرامی
حوضچه ای شد،
-چشمانم!
پُر از ماهی وُ اشک!!!
وقتی فهمیدم،
دیگر نمی بینم
-چشمانت را
لیلا طیبی(رها)
بیا دلی بسازیم از دریا
آنگاه اگر روزی
یکی از ما رفت،
دریای ما می شود حوض ماهی!
من هم می شوم ماهی اش
شب ها با همان چشم خفته ی بیدار
تا صبح اشک پنهانی میریزم💙🌱
زهرا خواجه زاده
از فردا بترس
شبی که دل می شکنی
روزی را می چشی
که دل شکسته می شوی
از کوه بپرس که چگونه شکسته می شود با یک قطره ی اشک .....
حجت اله حبیبی
تا سحر عکس تو را
باران اشکم غرق کرد
تا نبیند چشم من
دست تو را با دیگری
حجت اله حبیبی
چہ سختہ بغضتو باخوردن اب فرو بدی
ولی از گوشه چشمت پایین بریزه ..! :)
قطرات اشک روی گونه ام روان می شوند . . .
چیزی نیست؛ اندکی گرد و غبار است!
پس از مرور دوباره گذشته، از لابه لای
خاطرات خاک خورده بلند شده اند.
- ریحانه کهنوجی
آسمان تویی...
و باران گریه ی ابرهایست که دستشان به تو نمیرسد...
دریغ از اینکه تو آسمان هستی...
و همیشه آنها را در آغوش گرفته ایی...
رشک با فهم به از اشک بی فهم...
با قلم می گویم:
ای همزاد، ای همراه،
ای هم سرنوشت،
هردومان حیران بازی های دوران های زشت!
شعرهایم را نوشتی،
دست خوش!
اشک هایم را کجا خواهی نوشت؟!
این اشک ها بعد از تو نامش آبشار است
گاهی شکستن اقتضای روزگار است
افتاده از چشم کسی-باید بداند
بیهوده بر برگشت خود امّیدوار است
برای کسی چشمای قشنگت
را بارونی کن
که تو سی سالگیت
برای خنده هایی که
برای تو ساخت
احساس خوشبختی کنی
نه اینکه بابت اون روزها
آه پشیمونی بکشی
یک عالمه اشک از دلت می گیرند
هی آینه در مقابلت می گیرند
خورشیدِ بزرگ من کمی همّت کن
دارند به سادگی گِلت می گیرند
اشکهایم را که برایت پست می کنم
خیلی زود
لبخندهای نوازشت را برایم
پیامک می زنی.
فاطمه نعیمی* مهرانه
قاصدکهای رها
کاش!
من و تو
زیر یک چتر ،می لرزیدیم
و من در آغوشت ، می گریستم
آغوشت ،مرا گرم می کرد
و اشکم تو را...
حجت اله حبیبی