این خانه مدتهاست ویران شده
از نبودنِ تُ و مهربانی نگاهت
کبوتران یادت هر روز در قفسِ تنگ قلبم،
بال و پر می تکانند و در هوای تلخ خاطراتمان بال می زنند ...
کاش هنوز خنده هایت ریسه می بستند در خانه
و حوض پر آب، موج می زد برای دیدنِ رویِ ماهت...
تو دیگر نیستی
و این خانه و حوضش
آوار شده بر تنهایی من...
ZibaMatn.IR