موضوع : اسطوره امید
- حال ما خوب است ، این روز ها اوضاع خوبی نداریم ، اما چه می شود کرد ؛ باید بگوییم زندگی هنوز در ساقه های سبز گیاه و در رگه های متورم زمان جریان دارد و باید حتی از این لحظات هم بهترین استفاده را کرد .
- نباید زیر چتر اقاقی ها مچاله شد ، بلکه باید دوباره زنده کرد ، رویایی را که در پستوی باور های غلط سرکوب شده .من در این خزان بی بهار ، خوشه طلایی امید را از دستان سرشار از مهر خدا دریافتم و از همین حالا می بینم ، پروانه های اعتماد را که با سرخوشی روی گلدسته های دوستی می نشینند ؛ و آن روز است که خودم سفیر مهربانی این شهر می شوم و دوست داشتنم را در جیب هایم می چپانم ، و در کوچه های سرد شهر تکثیر می کنم و با دیدن هر عابر ، دوست داشتنم را به او تعارف می کنم.
- من به تعبیر قشنگ خواب شب بو ها امید دارم و هنگام باز شدن گلبوته های عشق خدا را در آغوش خواهم کشید . با زمان همراه می شوم تا زمانی که لبخند از قاب های روی دیوار چکه کند و بهشت از منافظ سقف ها ببارد . قول می دهم روزی دستمال بردارم و آسمان را گردگیری کنم و غبار از آن بشویم تا دوباره امید مهمان عطاری قلب هایمان شود .
- باید حباب شیشه ای غرور را بشکنیم، تا سایه سیاه سرنوشت دست از جانمان بردارد و کالبد خاکی مان به نور و انگیزه مزین شود .بغض های فرو خورده اما در انتظارند تا روزی که با اشک های شوق روانه گونه های لغزان من شوند و حس دلپذیر آرامش را به ارمغان بیاورند . عطر لطافت شاپرک ها را تا آن روز در شیشه های عطر محبوس خواهم داشت.
- امید پیچک زردی است که دور زانوی باور هایم رو به رشد است ، و روز به روز پرو بال می گیرد تا طی کنم نردبان شیشه ای موفقیت را .
من میان جسم ها جان دیده ام
درد را افکنده درمان دیده ام
ZibaMatn.IR