ماشین را نگه داشت و گفت که باید نظرش را در مورد زن ایده آلش بگوید !
گفتم : "بفرما ... "
گفت : "من از زنی خوشم می آید که موقعیت ها را خوب بفهمد ..."
گفتم که منظورش را نمی فهمم !
گفت : "مثلا در آشپزخانه، یک کدبانو باشد و در اتاق پذیرایی، مثل یک خانم باشد نه یک آشپز. در اتاق مطالعه، یک زن متفکر و دانا و در اتاق خواب، مثل یک ... "
حرفش را تند و با تحقیر قطع کردم : "مثل یک هرزه ! "
از حرفم جا نخورد و گفت : " زنی که فکر می کند در اتاق خواب، باید دانشمند و فیلسوف باشد، احمق است ! "
_ فریبا وفی
_ رویای تبت
ZibaMatn.IR