خیره در نقطه ای پر ابهام
خیره در کشاله یک شمع
خیره در اندوه وحشتناک زمان
انگار همه شب نگاه ها ...
در پس پرده ی یک راز مات و مبهوت است
نگاهی پر از سکوت ...
پر از زجه ...
پر از مرگ تکراری چشمی مصلوب
و نقطه ای که پر از ابهام
پر از واژگونی ها و همهمه هاست
مسیر نامشخص کدامین تخیل را
تا شاخ و برگ های بهت زده
تا آن سوی افکار تازیانه وار می تازد
و روزهای تکراری که یکی پس از دیگری
برای اثبات مرگ نگاه از پی هم می گذرد
هیچ کس به مرگ کسی که
او را دیوانه وار دوست می دارد
نمی اندیشد
روزی آمده ایم
و روزی خواهیم رفت
روزی با آن همه کشمکش ها
آن تکبرها ...
آن خنده ها ...
خواهیم مرد
آیا کسی به این جمله می اندیشد
آیا کسی به سکوت ...
به پایان عشق می اندیشد
رعنا ابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR