ای ماه کنعانی من ، دیوانگی ؛ خواهد دلم
پر کن قدح را ساقیا! میخانگی ؛ خواهد دلم
در ظلمت و تنهایی ام،توماهِ تابانم شدی
با عشق آمیزد جنون ، فتّانگی ؛ خواهد دلم
گیسو کمندِ نازنین ، بنما ؛ تو راهِ دلبری
شمعِ شب افروزِ منی ، پروانگی ؛ خواهد دلم
زلفِ تو زندان دل است ، زلف بتان ؛ گیرم اگر
در حلقهٔ وصلِ توام ، فرزانگی ؛ خواهد دلم
حیران تر از حیرانی و مجنونِ لیلا گشته ام
در جمعِ مستان،رفته ام،مستانگی؛خواهد دلم
دل را چو دادم،دست عشق؛دیوانه ترشد این دلم
با حکمِ او در بندم وافسانگی؛ خواهد دلم
در حلقهٔ رندان ِمست،یک جرعه؛گرساقی دهد
با هر دلی ،جزدلستان ، بیگانگی ؛خواهد دلم
ZibaMatn.IR