خواهشی دارم اگر سست، اگر بی ادبم
می شود لب بگذارید کمی روی لبم؟
من مریضم و گرفتار به درد و غم عشق
می زند طعنه به آتش به خدا تاب و تبم!
بوسه ای گر لب شیرین شما هدیه دهد
می نوازد به خوشی رگ به رگ هر عصبم
داعش چشم شما بس که مرا هی زد و کشت
پیش چشمان شما من خودِ شهر حلبم!
دست و پا می زنم هر شب که نجاتم بدهید
سیل گیسوی شما آمده تا خوابِ شبم
تاخت زیبایی تان باختم و رام شدم
من که در باور خود سخت چو اسب عربم!
یک نفر آمد و عقل از سر من برد که برد
عشق شد فاتح من! پاک خودم در عجبم!
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
ZibaMatn.IR