نگاهت مانند پایان طوفان است
همانند رودخانه ای که به دریا میرسد
همانند پروانه ای نشسته بر گل قاصدک
همانند لبخند یک کودک
همانند سرو
همانند سرسبزی شمال
همانند باران ها ی پاییزی بی مقدمه
همانند سنگگ برشته داغ
همانند اواز گنجشک در صبح پنجشنبه
نگاهت همان ادرسی است که پس از سالها جستجو پیدا میکنی
همان لحظه ای است که پس از ماه ها انتظار عزیزت را در اغوش میگیری
نگاهت ارامشی است که پایان یک مرحله سخت زندگی بدستش میاری
نگاهت همانند بستنی یخی در چله تابستان دلچسب است
همانند ماه غرور شب است
همانند ساحل پناه امن دریاست
نگاهت همه ی همانند ها یا نه شاید خود همه است
،دریا ،ماه ،موسیقی ،باران ،دنیا یا فرای دنیا
نگاه تو تمام فرای دنیای من است
نگاه تو اکسیژن ،غذا ،اب ،حیات ورفیق شفیق روح من است
اری نگاهت تمام لغت نامه هاست،تمام دیوان اشعار ،تمام حماسه ها ،تمام تاریخ ،نگاهت قلم است ، ترانه ای است برای جان من ،چای قندپهلویست برای جسم من ،
نگاه تو عطر یاس است، درخت گیسو است ،ارغوانست
نگاه تو تمام هست وهستی است
اری نگاهت شروع جنگ دل وعقل من است
شروع حکم فرماییت در سینه ام
شروع تپش های بی منطق
لبخندهای یهویی
وبازی احساس است
نگاه تو نقش طبیعت است بر روی بوم
نگاه تو تخت جمشید است
نگاهت نیمه شبهای پر ستاره کویر
صدای نی چوپان در ایل های عشایری
رایحه ی کوچه پس کوچه های کاشان در فصل گلاب گیری
نگاهت تمام چیزهاییست که دروصفش است اما واژه ها ناتوان از روایت وشرحش
دلنوشته ام بی پایان است گویا همزاد چشمان توست که مرز نهایت وپایانی ندارد .
ZibaMatn.IR