فصلِ خزان شد مهربان ، آیا بهارم می شوی
پژمرد باغ آرزو ، مرغِ هَزارم می شوی
تنها و بی کس مانده ام در جمع خویش و آشنا
غم دیده ام ای آشنا ، تو غمگسارم می شوی
چرخی زند دل هر کجا ، شاید ببیند روی تو
رویت نکو از ماه شب ، ماهم ؛ نگارم می شوی
می جوشدازچشمت غزل ، ای ازغزل پر نغمه تر
با نغمه ی مستانه ات ، کوکِ دو تارم می شوی
ای سایه ی آرامشم ، چون سایه ام دنبال تو
مصلوب عشقت این دلم ، دار و ندارم می شوی
با ماه دارم گفتگو هر شب ، که دلتنگ تو ام
شب زنده دارت هرشبم،شب زنده دارم می شوی
چون پیر کنعان، یوسفا!چشم انتظارم روز و شب
رفته قرار از کف مرا ، صبر و قرارم می شوی
گشتم دچارت وای دل هر لحظه می خواهم تو را
خون شد دل از این انتظار،جانا دچارم می شوی
-بادصبا
ZibaMatn.IR