100 متن کوتاه اعظم کلیابی ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن اعظم کلیابی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
دلخوشی یعنی همین یعنی میان غصه ها
یک نفر باشد که با یک بوسه درمانت کند
اعظم کلیابی ( بانوی کاشانی)
عشق یعنی تو بمانی و بدانی من نیز
به کلاس دگری غیر خودت مردودم
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
رسم پروانه شدن شب همه شب سوختن است
گرد شمع رخ تو گشتن و افروختن است
پا بپایت شدن و دل به نگاهت دادن
عاشقی را زتو و چشم تو آموختن است
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
زمان عاشقی بگذشت و من در حسرتم بی تو
خدا را شکر از این بابت که در هر حال خوبی تو
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
آشوب میگردد دلم وقتی که میبینم
دلهای عاشق خسته از جبر زمان هستند
وقتی کسی دلواپس مرگ قناری نیست
یعنی که مردم ظالم و نامهربان هستند
ای کاش کمی فکر بهاران باشیم
دلواپس حال گلعذاران باشیم
حالا که هوای شهرمان آلوده است
ای دوست بیا شبیه باران باشیم
گناهت را که بخشیدم برو باشد خیالت تخت
فقط این را بدان روی خوشی دیگر نخواهی دید
خنده بر لبهای تو هر وقت جاری میشود
حال این دل واقعا خوب و بهاری میشود
هوای عشق تو افتاده در سر من باز
بیا وبا من سر درهوا کمی تو بساز
کاشانی
تا آمدی احساس راهم یادم آوردی
عطر وشمیم یاس را هم یادم آوردی
تا خواستم شعری بخوانم با خیال تو
آن لحظه ی حساس را هم یادم آوردی
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
از این مردمانِ بدِ روزگار
ندارم دگر هیچوقت انتظار
هم آنان که اعضای یک پیکرند
همه تشنه ی خون یکدیگرند
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
ما عشق به میهن و به پرچم داریم
هر چند به دل غصه و ماتم داریم
در کشور ما مجال خندیدن نیست!!
همواره به هر زمان محرم داریم
-اعظم کلیابی
-بانوی کاشانی
ای که نورت روشنای خانه است
مهر تو دلگرمی کاشانه است
ای پدر ای علت بود ونبود
تا ابد نام تورا باید ستود
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
منظومه عشق کهکشانم مادر
خورشید قشنگ آسمانم مادر
با تو همه جا همیشه شادم اما
بی توست ڪه بی نام ونشانم مادر
-اعظم کلیابی
-بانوی کاشانی
درجان ودلم همیشه هستی مادر.
هستی تو دلیل شور و مستی مادر
در درج دلم جواهری غیر تو نیست
خوش در دل و جان من نشستی مادر
-اعظم کلیابی
-بانوی کاشانی
مادر نگران من و فردای من است
مادر همه فکرش غم دنیای من است
در هرنفسش بوی بهشت ابدی است
مادر نفسش بهشت و رویای من است
-اعظم کلیابی
-بانوی کاشانی
عباس آمد تا وفا معنا بگیرد
جا در کنار یوسف زهرا بگیرد
عقل و ادب پا در رکاب مقدم او
عشق آمده از دست او امضا بگیرد
-اعظم کلیابی
-بانوی کاشانی
گفته اند آخر به یک گل کی می آید نوبهار
آنقدر خوبی که دنیا با تو میگردد بهار
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
آسمان امشب زمین را نور باران میکند
خانه ی زهرا وحیدر را چراغان میکند
نیمه ماه است و ماه اینجا درون آینه
با جمال مجتبی شب را غزلخوان میکند
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
بر شیشه ی احساس کسی چنگ نزن
با زخم زبان به دیگران سنگ نزن
وقتی که خبر نداری از سر کسی
بیهوده به او تهمت صد رنگ نزن
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
سرود مهر را با تو شنیدم
حدیث عشق زیبا در تو دیدم
معلم ای زلال آبی عشق
کنار تو به رویایم رسیدم
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
حروف مهر را از تو شنیدم
حدیث عاشقی را در تو دیدم
معلم ای زلال آبی عشق
کنار تو به رویایم رسیدم
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
خودت با چشم خود دیدی که افتادم ز اسب اما
نیفتم کاشکی از اصل دارم ریشه در اینجا
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
من که شاعر نیستم اما نمیدانم چرا
تا تو را میبینمت انگار حافظ میشوم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
نوکر شدم در مجلس تو افتخاری
این باشد از بابا برایم یادگاری
در روضه هرشب اشک میریزم به یادت
حتما هوای نوکر خود را تو داری
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
نوکر شدم در مجلس تو افتخاری
این باشد از بابا برایم یادگاری
در روضه هرشب اشک میریزم به یادت
حتما هوای اشک چشمان مرا داری
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
تو را از بسکه میخواهم خودت هم در عجب ماندی
هوای روی گل درسر سرود وصل می خواندی
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
قسم به چادر و گهواره ای که غارت شد
نصیب دشمن اهل حرم حقارت شد
گرفت تا که به دستش علی اصغر را
تمام عرش ازین غم دچار حیرت شد
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
دل بسته به کنج حرمت حضرت باران
هر روز دعا با دل خون دیده ی گریان
قسمت نشد از قافله ی عشق عقب ماند
این زائر عاشق نرسیده است به مهران
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
پنجره فولاد تو دارالشفای داور است
هر رواقت در نظر گویی بهشت دیگر است
گنبدت سهم کبوترهاست میدانم ولی
دانه ی گندم شدن در زیر پایت بهتر است
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
باید از خاطر خود حذف کنم عالم را
این که در خاطر من هست فقط یاد شماست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
هرشب جمعه به یاد حرمت میخوانم
صد وده بار الهی به حسین بن علی
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
ببین خزان دلم را عجب تماشایی ست
به کوچه کوچه عشقم حدیث تنهایی ست
صدای خش خش پای کسی در اینجا هست
که رد خاطره هایش قشنگ و رویایی ست
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
از رفتن تو عجیب حیران شده ام
از زندگیم سخت پشیمان شده ام
اینگونه بگویمت که دیگر حتی
از مردم این جهان هراسان شده ام
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
بعد تو با درد تنهایی نمی آیم کنار
زندگی بی تو برایم بودنی اجباری است
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
وداع نکرده جدا میشوم من از کویت
از آیه های وداع تا همیشه بیزارم
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
دل دادم و دل داد
صد ناله و فریاد
من در پی او زار
او در پی آزار
از دست خدا داد
کاین چهره به تو داد
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
میخواستند از او نماند یک نشانی
غافل از این که تا ابد زهرا است زهرا
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
کسی زحال غریبان شهر آگاه است
که خود چشیده به عالم دوای غربت را
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
بخدا دل ندهم من به دل و حرف کسی
پیش رویم تو که باشی ندارم هوسی
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
مرا درگیر خود کردی شدم دیوانه ومجرم؟
گنهکارم چه توبیخی برای دشمنت داری
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
پدرم رفت و ز غم در دلمان غوغا شد
رفتنش تلخ ترین خاطره ی دنیا شد
اعظم کلیابی بانوی کاشانی