در ورشو،
دخترکی چنین میگفت:
اگر میخواهی نوازشم کنی،
مانعت نمیشوم
اگر میخواهی ببوسیام، میتوانی
میگذارم سینههایم را عریان کنی
ولی باید بدانی که
پدرم را آلمانیها تیرباران کردند
و یک برادرم را در کوره سوزاندند.
اگر میخواهی نوازشم کنی،
هیچ مانعت نمیشوم
ولی باید بدانی که تمام این مردگان
در من زوزه میکشند
و من سراپا،
سراپا خاکسترم.
ببوس مرا،
ولی ایکاش !
این بوسه تلخکامت نکند....!
ZibaMatn.IR