100 متن کوتاه یار ۱۴۰۳ جدید 2025
متن های کوتاه درباره یار
100 متن کوتاه یار ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن یار برای اینستاگرام و بیو واتساپ
غم من دیدند و رفتند ندارم یاری
تو چرا از من گذشتی و نکردی کاری
اگر از کسی شنیدی که بدت را گفتم
تو بدان در قلب کوچیک خودم جا داری
نیس در فالم به جز دیدار یار
من فدای چشمو آن ابروی یار
فیروزه سمیعی
مثلِ باران افتادم به دلَت
راست می گویند هر اُفتادنی پایان کار نیست،
این افتادن آغازِ دلدادگیست.
دلم را تو شکستی چه جفایی چه خطایی
بگیر از دلم غم دوری بگو ای یار تو کجایی
من که دلدار تو بودم بگو دلدار تو کیست
نیست وفادارتر از من یار وفادار تو کیست
فکرش را بکن
همه ی پزشکان، بوسیدن یار را ،
بوییدن یار را
تجویز میکردند
آخ که بیماری عجیب میچسبید
قطار سمت خدا مى رفت ...
همه سوار شدند ،
وقتى به بهشت رسید ،
همه پیاده شدند ...
یادشان رفت که مقصد خدا بود ، نه بهشت ...!
آدمى همین است ؛
مقصود را به بهترى مى فروشد ،
یار را به زیباترى ...!
تو را تنها به دل من یار خواهم
ز هر کس من تو را غمخوار خواهم
دلم را برده ای ، تا هست جانم
تو را ای مهربان! دلدار خواهم
-بادصبا
ستاره درخشان در شب های خوش زندگانی فقط تو هستی
ای یار همیشه زیبا
رحمان شاهسواری کینگ
از بهر فراق یار است، مشکی برتن کرده ام
ورنه این رنگ مشکی ، از مکروهات دین ماست
وحدت حضرت زاده
در کنار یار بودن ، دمی مرا غنیمت است
یکی دوساعت این وسط یک روز برای من بود
وحدت حضرت زاده
عصرانه کنار یار طنّاز ، عالی
با چای و غزل، نغمه ی دلباز ، عالی
در ساحل دریای محبت ز صفا
یارم که شود همدل و همراز ، عالی
بادصبا
صبحگاه دیده گشایم ، رویت ببینم
کام من شیرین شودبادیدنت بسیار
کام من شیرین شود بی حبه قندی
قند من هست دیدنت ای یار!
زهرا سلحشور
بی عشق عبور از دل طوفان نتوان کرد
بی یار سفر از غم و باران نتوان کرد
در معرکه عشق نیاز است به مردی
رندانه گذر از دل خوبان نتوان کرد
ای خوبتراز خوبان ای شاخ گل خندان
بهر دل ما یک دم لبخند بزن رقصان
بنمای کمند زلف چون دلبرکان ای یار
دستی بزن و گاهی با ما بنشین شادان
بادصبا
تو را تنها به دل من یار خواهم
ز هر کس من تو را غمخوار خواهم
دلم را برده ای ، تا هست جانم
تو را ای مهربان! دلدار خواهم
بادصبا
شدم عاشق به بالای بلندش
که کار عاشقان بالا گرفته است
نسیم صبح، عنبر بوست امروز
مگر یارم ره صحرا گرفته است؟
ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمدهای مرحبا
قافله ی شب چه شنیدی ز صبح
مرغ سلیمان چه خبر از صبا
یاری آن است که زهر از قِبَلش نوش کنی
نه چو رنجی رسدت یار فراموش کنی...
مژده بده ، مژده بده ، یار پسندید مرا
یار پسندیده منم ، یار پسندید مرا
کعبه منم ، قبله منم ، سوی من آرید نماز
کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا
بعضی موقع ها خودمون دوست نداریم حالمون خوب شه…
چون «درد» آخرین حلقه ی اتصالمون به چیزیه که از دست دادیم...!