نمی چکد
امشب خیال گریه دارم و اشکم نمی چکد
دل را به ناله می سپارم و اشکم نمی چکد
آواره گشته لابه لای دو بازوی خسته ام
زانو به سینه می فشارم و اشکم نمی چکد
سر بر سر دلم نهادی و من سر به شوق تو
بر خاک تیره می گذارم و اشکم نمی چکد
روزی که آشنای غریبی شدم چه می دانی
درگیر درد بی شمارم و اشکم نمی چکد
تو ایستاده ای به تماشا در ایستگاه نگاه
من هم مسافر قطارم و اشکم نمی چکد
تو زل زدی بسمت من و محو رفتنم هستی
مفتون نرگس خمارم و اشکم نمی چکد
من سر بروی دوش مهر تو دارم ولی چه سود
ابری به شانه ی بهارم و اشکم نمی چکد
✍علی معصومی
ZibaMatn.IR