مسیر جاده
به دوش خسته ام بگذار سر را
بخوان با من تب و تابی دگر را
تو خوبی مثل باران بهاری
که می فهمد غم گل های تر را
تماشا می کند سرشاخه ها را
مداوا می کند زخم تبر را
نگارا! در حضور ماه تابان
به رسم خود مهیا کن سحر را
بیا تا در سکوت شب بخوانیم
سرود سینه ی اهل نظر را
بپچانیم با خود بار دیگر
تمام هرچه اما و اگر را
چه ایامی به پشت سر نهادیم!
چه شب هایی پر از خون جگر را
مسیر جاده را داند زمانی
که می بندد کسی بار سفر را
♤♤♤
ZibaMatn.IR