100 متن کوتاه یاد ۱۴۰۴ جدید 2025

یاد ایامی که هر دم یاد ما بودی بخیر

و یاد روشن ِ تو آفتاب است مرا
و عشق چیست به جز روشنایِ یادِ کسی...

صدای تیشه فرهاد
دوباره میکشد فریاد
‎که ای شیرین‌تر از جانم
چرا بردی مرا از یاد...

شب رسید و درد عشقت باز هم شدت گرفت
مثل دندان درد، شب ها یاد آدم میکنی...

تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود ، گر نشود
حرفی نیست
اما
نفسم میگیرد..
در هوایی که نفس های تو نیست...️

یادم نمیکنی و ز یادم نمیروی !
یادت بخیر یار فراموشکار من...

درد آورست این که بفهمی دلبر ت عمریست
هرشب به یاد دیگری در بسترت خواب است

در دیده من جمله خیالند و تو نقشی
بر خاطر من جمله فراموش و تو یادی

یاد تو کردم
غزال عشقت
در دلم
رمید

آنچه در یادش نمانده
یاد ماست

چای مینوشیدم
یادش افتادم
ّبغض کردم و اشک در چشمانم حلقه زد..!
همه با تعجب نگاهم کردند..!
لبخند تلخی زدم و گفتم چقد داغ بود...!

درسکوتی که دلت دست دعا باز نمود

یاد ما باش که محتاج دعائیم هنوز

از خواب چو بر خیزم
اول تو به یاد آیی

در رویاهایت جایی‌ برایم باز کن
اینجا چیزی
جز یادِ تو نیست ...

من یاد گرفتم
آدما میرن
حتی اگه هزار بار
قول داده باشن که می مونن...

بهار آیینه یاد تو باشد
گل خورشید همزاد تو باشد
به هر دشتی که سرخ از خون مردی است
طنین سبز فریاد تو باشد

شب ها چشمم را نه،
یادت را می بندم،
و به خواب نه،
به تو خواهم رفت...


️️️

یک نفس بی یاد جانان بر نمی آید مرا

سلامتی اون رفیقی...
که پیشمون نیست ولی تو قلبمونه!
به یادمون نیست ولی تو یادمونه!
بی خیالمونه ولی همش تو خیالمونه!

زن می‌تواند چنان نفرت بیاموزد که دلبری را از یاد ببرد.

شعر هم اگر نگویم

مرا که هیچ گلی

هم نامم نیست،

و هیچ خیابانی به نامم

چگونه به یاد خواهی آورد؟

پرپر شدم شبیه گلی در هجوم باد
آن کیست تا بیاورد اینک مرا به یاد...

چشم ها را می توان بست
و ندید...
یا نخواست...
یا نگفت...
چه کنیم، با هجومی که نامش..."یاد"است

ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟

باران
باران که می بارد
ترانه ها آرام آرام
جان می گیرد
و بوی خاک باران خورده
یاد تورا با خود می آورد

در این غربت
و این تاریکی اندوه
بگو عطر کدامین یاد...
جز تو...
دلم زنده می دارد؟

مگر به وقت مردنم.

بپره فکر چشمات از سرم

گذر نمیکند چرا..؟
خیال تو ز حال من

گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم
دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را

میدونی چیه؟ شاید الان به فکرم نباشی ولی یه روزی / یه جایی/ یه وقتی یاد من میوفتی و با خودت میگی خیلی دوسم داشتا

صافی آب
مرا یاد تو انداخت رفیق
دلت سبز
لبب سرخ
چراغت روشن...

شاید کسی که با او خندیده ای را فراموش کنی،
اما هرگز کسی را که با او گریسته ای از یاد نخواهی برد...

من خاطرم...

از دیروزها هست و همین امروز

از فردا و فرداها تو یاد هست؟!

پدرم
امشب افتاده به جانم تب یادت
چه کنم...!؟

من در این خلوت خاموش سکوت
اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم

عاشقت بودم ولی،
ناجور سوزاندی مرا..
نقره داغش می کنم دل را ؛
اگر یادت کند..

عاقبت یک روز یک نفر می آید
و تمام آن هایی که رفته اند را از یاد می برد

شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم