زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

نبض اشتیاق

چندی ترانه می شوم و دم نمی زنم
حرف از وجود عالم و آدم نمی زنم

این خلسه را که حاصل ایام باور است
با خاطرات غیر تو بر هم نمی زنم

وقتی تمام پنجره ها سمت آرزوست
سنگی به سینه از سر ماتم نمی زنم

گاهی که رعشه می زنی ام با نبودت
حرف نگفته ای به خودم هم نمی زنم

خط گسل به مرز جنونم کشده است
دم از طلوع زلزله ی بم نمی زنم

وقتی خراب دیده سیلابی خود ام
خود را به آب چشمه زمزم نمی زنم

تا در رگ حیات دلم لانه کرده ای
جز نبض اشتیاق دمادم نمی زنم

♤♤♤
✍علی معصومی
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن