تا جهان باشد و من باشم و دل باشد وعشق
بی شرف هستم اگر در رَهِ اندیشه رَوَم
کفر و ایمان همه را وا نَهَم از بَهرِ شما
من به منّت کشی ، یار جفا پیشه روم
ساقه دل شده سرشار از عشقش امّا
ساقه می میرد اگر بی رگ و بی ریشه روم
گر چه فرهاد بُوَد مَظهر عشّاق ولی
کوه ریزش کُنَد از عشق ، چو بی تیشه رَوَم
عاشقی حسرت و جان دادن و مُردن نَبُوَد
در نمایشکده عشق ، هنرپیشه روم
بابک حادثه
ZibaMatn.IR