100 متن کوتاه شعر سپید ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن شعر سپید برای اینستاگرام و بیو واتساپ
تو از ایّوب می گویی که
صبرش آن چنان بودَست
پُر از بیتابیَم امّا
تو از من تاب می خواهی
کنارت هستم و عاشق،
نفسهایم همه اُمّید
مرا رفته، مرا مُرده،
مرا در قاب می خواهی؟
آدم ها به کفش ها بی شباهت نیستند
کفشی که همیشه پایت را می زند
آدمی که همیشه آزارت می دهد
هیچ وقت نخواهد فهمید تو
چه دردی را تحمل کردی تا با او
همقدم باشی ...
به تو گفتم:گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو
من درختی پر شکوفه شوم
و برف آب شد
شکوفه رقصید آفتاب درآمد.
حیف است
خوابیدن وقتی زندگی بیرحمانه کوتاه است
اگر در جهانی دیگر همدیگر را یافتیم
این بار بگو دوستم داری
یا من اول بگویم
حیف است نگفتن وقتی زندگی؛
چنین کوتاه است
تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست از تو میگویم
تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب می شنوم
تو بر نمیگردی
و این غمگین ترین شعر جهان است
که ترجمه نمیشود
یعنی تو را
به هیچ زبانی
نمی توان برگرداند
پاییز کوچیده....
تو
رفته ای با ؛
ترکه های انار
به پاهایم میکوبم
که صندل های تابستانی
تو،
جایِ پای ت
را می بوسد!
بالشهای خیس
شانه هایم را کولی می دهد
تا ابرهای بالا
می رود
می رود
قسمتی از تو
کنار باغچه ی خرمالو
تکه ای ابر می ماند
من دختر شیرین سخن دورهٔ قاجار
تو پست مدرنی و مضامین دل آزار
من اهل دل و چای هل و لعل نگارم
تو اهل شب و شعر سپید و لب سیگار
نگران نیستم نه!
اگرچه دور اما،،،
از بیراهه های دورتر، هم
دوباره به تو،
--خواهم رسید!
هر شب غصه میخوریم
من و سیگار
او غصه ی مرا
و من غصه ی تو را
بعد از تو
من و غم و سیگار و لب هایم هماهنگیم
خاطراتت را دود میکنیم
شب از نیمه گذشته
و ما بیداریم هنوز
اُسطوره ی تمام شهر شده ست،
-- (از زن و مرد!)
\شمعی\ که در جنگ \تاریکی\
--آب شد!
لیلا طیبی (رها)
در من اندیشه ی نوری ست
که از پس این تیره گی ها می آید
زیبایی ات
تنها شعری ست،
که عاشقانه می خوانمش!
و می بوسمش،
هربار
با هر نگاه!
🟩 سیامک عشقعلی
مثل بوسه ی تبر بر تن درخت
عشق
همانقدر لطیف
همانقدر خشن
در دور دست ها
صدای خنده هایت
جهانی ازتو پر شد
دستانم درامتداد دستانت
شکوفه داد
وشب
ازمن گریخت
موهایم را پشت گوش می اندازم
بی آنکه بدانم
دلت را میانشان جا گذاشتی
دنیا را لب خوانی کن
اینجا صدا ب صدا نمی رسد...
دلبرجان
من در سیاهه ی چشم هایت
دلم را پیچیدم
نگاهم کن تا عشق گم نشود
این شب ها بلند تر از آن ند که فکر می کنی
می نوازد احساسِ پریشانم،
شهرآشوبِ عاشقی را،
با تار و پودِ دل؛
تا که شاید،
چنگِ آرامش زند،
بر تار تارِ مویت،
در بسترِ پریشانی!
زهرا حکیمی بافقی (کتاب گل های سپید دشت احساس)
هزینه دارد عشقی که بوی دلتنگی می دهد...
بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی
من خدا را هر لحظه میبینم
در تمام رخِ صورت تو
آروین شاه حسینی
لشکر چشمان تو
تا بُن دندان مسلح
و من
سربازی تنهایم
رضا حدادیان
ای اقبال سبز
بگو چند ستاره به خواب بهار تکانده ای؟
که حالا به هر سو قنوت می گیرم
تو روییده ای!
شعر عاشقانه
اعتیاد خانمان سوز است
ولی اعتیادم به تو خانه ام را آباد کرده است
آروین شاه حسینی
خود را به خواب زده احساسم؛
شاید،
که رویایت ببیند،
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب گل های سپید دشت احساس)
☘🌺☘
اگر دستم به دامانت برسد،
از عشقی لبریزت خواهم کرد،
که همواره،
به احساسم،
دست داده است!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب گل های سپید دشت احساس.
چترِ دستانت را،
سایه سارم کن؛
تا احساسم،
رها گردد،
از دستِ باران دلتنگی!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب گل های سپید دشت احساس.
به بند کشاندم،
سروادِ احساسم را،
در تکرار هر روزه ی مهر؛
اینک،
دیوانِ دلم،
جز ترجیع بند مهربانی،
شعری ندارد!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب گل های سپید دشت احساس.
در بندِ عشقت اسیرم؛
ببین چه سان،
ژرفای احساسم،
با تکرارِ محبّت،
ترجیع بندِ مهر می سراید!
زهرا حکیمی بافقی، کتابِ گل های سپید دشت احساس.
🍃🌸🍃
باز می گردم
از نیمکت چوبی پارک
به درختی پُر آواز
رضا حدادیان
تاب می خورم بر سکوت اندیشه
که از عصیان سطرها
بر لایه ها ی پاییز زرد می شود
ای اشتیاق پریدن، در ژرف ترین گذر گاه.
برم گردان!
به بند ناف بریده
به تعادل آفتاب
به لبخندی تازه
مریم گمار
چه کسی می داند تیک تاکِ ساعت؛
ما را به کدامین لحظات وعده می دهد؟!
قربت یا غربت؟ شیما رحمانی
سوژه ی عکاس شهرم
به جرم سیب گفتن
زن ها نمی خندند!
ای زیباترین آفریده هستی،
ای فرجود دادار،
شیرین ترین کام گیتی،
تو آمدی،
در جدال تاریکی ها،
تا که روشنایی بخشی،
به این شب بی انتها.
شدی دلبند، دلبر،
دلدار.