100 متن کوتاه حجت اله حبیبی ۱۴۰۳ جدید 2025
متن های کوتاه درباره حجت اله حبیبی
100 متن کوتاه حجت اله حبیبی ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن حجت اله حبیبی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
چشمان تو طعم بهار نارنج دارد
اما، وقتی نگاه می کنی ،کوچه پر از شکوفه ی سیب می شود...
حجت اله حبیبی
دخترک حسود پاییز به جبران نرسیدن به عشقش، همه ی عشاق را از هم جدا کرد
برگ را از درخت
باران را از ابر
و تورا از من....
دلتنگی مرا ،
برگ پاییزی می داند،
وقتی از ترس ،
دست از دامن شاخه
رها می کند ،
حجت اله حبیبی
من تو را آسان نیاوردم به دست
از برایت بارها قلبم شکست💔
حجت اله حبیبی
گلی خوشتر زنرگس نیست آقا
جهانی دیده ام ابریست آقا
بیا بشکن سکوت مکر و تزویر
که دل ها عاشق مهدیست آقا
حجت اله حبیبی
تمام آدمها نقاش هستند
یکی چشم یکی ابرو یکی رخسار و برخی فقط دلتنگی ها را نقاشی می کنند
و تو عشق را بر بوم جانم چنان خط خطی کردی که زیباترین نقاشی خط عالم شد...
حجت اله حبیبی
دوش در خواب زدم
بوسه بر آن غنچه لب
به خدا
خواب تو دیدن
به از این بیداریست
حجت اله حبیبی
اگر فقیر وندارم
شکایتی هرگز
همین که مِهر تو دارم
شه زمانه منم....
حجت اله حبیبی
از کنارت می روم
مرز جنون یعنی همین
عاشقم
اما تو را بخشیده ام
یعنی برو...
حجت اله حبیبی
روز اول گفته بودی
با تو ام تا وقت مرگ
من گمانم مرده ام
یا تو دروغی گفته ای
حجت اله حبیبی
تا سحر عکس تو را
باران اشکم غرق کرد
تا نبیند چشم من
دست تو را با دیگری
حجت اله حبیبی
کاش ، آخرین پرده ی این بازی ها
رقصِ احساسِ تو و بارون بود. حجت اله حبیبی
پاییز !
اگر چه دلتنگم
اما
با مِهر شادی می آفرینم
تا پرستو ها
هم نشین دلم شوند .
حجت اله حبیبی
پاییز
فصل اولِ تشویش واضطراب
وقتی که باد ،
دوره کند برگ زرد را .
حجت اله حبیبی
من شوم چاکر دستان خدا
که برای غم دلتنگی من
در دل انداخت، فقط، مهر تو را
حجت اله حبیبی
وقت رفتن
دست خالی ،دیدمت
به چه بردی
خنده هایم را
بگو؟!
حجت اله حبیبی
شعله های جنگ را ،بر می فُروزد مهتری
کودکان ، پروانه وش ،قربانیان آتشند
حجت اله حبیبی
بابا نان داد.
اما بیچاره برای نان، روزی هزار مرتبه جان داد
حجت اله حبیبی
رفتی وآسمان دلم ابری شد
می ترسم .....
می ترسم ،باران بگیرد...
من و بارون و چتری که دستان گرمت را می طلبد...
حجت اله حبیبی
وقتی ،
بهارم بودی
با چشمانت پر می گرفتم
تا کهکشان آیینه ها
امّا.......
چه زود ،پرم را چیدی با رفتنت
که حتّی قادر به حرکت نیستم.
وداع تو، تیر خلاص زندگی ام بود ....
حجت اله حبیبی
رفتی وآسمان دلم ابری شد
می ترسم ،باران بگیرد
من و بارون....
و چتری که دستان گرمت را می طلبد...
حجت اله حبیبی
وقتی رفتی مُردم
ولی دم نزدم
تا کسی نفهمد که قلبم با تو می زد.....
حجت اله حبیبی
عشق یعنی
بانگاهی دوره گرد
پر کند ذهن تو را از یاسمن
زیر لب آهسته با یک زمزمه
بیخ گوشت هی بگوید : یاس
من
نیستی ،رفتی کجایی، ای بهار
با خودت بردی مگر احساس من..
حجت اله حبیبی
عشق یعنی
یک نفر از دور دور
با نگاهی عاشق زارت کند
لا بلای کوه غصه ناگهان
مثل یوسف شاه بازارت کند...
حجت اله حبیبی
اگر یک بار در یابم
بهار فصل آغوشت
تمام شهر پرگردد
شکوفه
سر زند هرجا.....
حجت اله حبیبی
تو رفتی و پر پروانه ها سوخت
زکبریت غمت این دل بر افروخت
تو رفتی وجهان با آه سردی
لباس آخرت بهر دلم دوخت
حجت اله حبیبی
آمدی
لختی در دل وجانم نشستی
آتش کشیدی
و به یغما بردی....
حجت اله حبیبی
تنهایی ....
یعنی ،نفس کشیدن بی تو، در هوای تو
وقتی تو نیستی ونباشی ،من تنهایم اگر چه، تو، پشت دیوار قلبم کمین کرده باشی....
حجت اله حبیبی
عکست را در دل ،عطرت را در جان ، ویادت را در قلبم، انباشته ام
و چهره ات را در وجودم کاشته ام
تا بر دهد و تمام شهر را از بوی تنت پر کند...
حجت اله حبیبی
وقتی به خویش می نگرم
تورا می بینم
در خنده
در گریه
در خشم
در عشقی که جز آن، خنده و گریه
برایم، بی معناست.
حجت اله حبیبی
میان موج نگاهت
چنان در آشوبم
که از تلاطم قلبت، به سینه می کوبم.
حجت اله حبیبی
عاشق زمستونم
چرا که ،می تونم نفس هاتو ببینم
واز برف موهات، الماس بچینم
حجت اله حبیبی
گاهی
میان فاصله ها گم می شوم
من
من ،می نویسم و\ تو\ خوانده می شوی....
حجت اله حبیبی
گاهی
ضمیر جای درنگ وتامل است
در هرکجا که\ من\ بنویسم
\تو \حاضری....
حجت اله حبیبی
جهان از دوری گل بی قرار است
ز عطرت جمعه هایم خوشگوار است
خدا داند که چشم هر شکوفه
پر از اشک بهار انتظار است
حجت اله حبیبی
عید ما روزی است ،کان عالی جناب
برگشاید، از رخ ماهش، نقاب
با طلوع آفتاب چهره اش
می شود، باران خنده ،مستجاب
حجت اله حبیبی
چهره بگشا که دلم غرق تمنا شده است
دیدن روی خوشت حلّ معمّا شده است
ای گل باغ نجابت ،خلف چهره ی گل
بوی عطر نفست قبله دلها شده است
حجت اله حبیبی
دلم از دوریت در اضطراب است
شکسته بال وپر، در این حجاب است
بیا ای مونس چشم انتظاران
که دنیا بی تو دائم در سراب است
حجت اله حبیبی
زنامت گوهر لب در نیازه
جهان از عشق رویت در نمازه
بیا ای مهرِ احساس ِ سعادت
که دّرِ پاک چشمت چاره سازه
حجت اله حبیبی
بیا یکدم ببینم روی ماهت
کنم از پرده ی غیبت نگاهت
بیا عالم گرفته بی تو ای گل
شود روشن دل از چشم سیاهت
حجت اله حبیبی
موهایت را کوتاه نکن بگذار نوازش باد در لابه لای موهایت، زیباترین سمفونی با تو بودن را بنوازد
ومن با تو وباد
زندگی را به رقص آورم
حجت اله حبیبی
کاش بودی ومی دیدی
شبی که از کنارم رفتی ،تمام خاطرات باتو بودن را به آتش کشیدم
حتی خودم را
باور نداری از قلب سوخته ام بپرس حجت اله حبیبی
تو همان دروغ نابی که نشسته در وجودم
اگر عاشقم نبودی،به خدا که من نبودم
تو تمام شعر نابی،تو تمام انتظاری
تو کجا واین دل من ،توشکوفه ی بهاری..
حجت اله حبیبی
باغبان روزگار، گل را معطر می کند
تا مشام جان ما را پر کند بوی
بهار....
پس بیا چون باغبان روزگار، در دل هر رهگذر، یک غنچه ی لبخند کار.....
حجت اله حبیبی
مثل هر شب
آسمان چشم من ،بارانی است
در هوایت
کوچه ها را می شمارم
نیمه شب
حجت اله حبیبی
بعد تو
اشک رفیق من وهمسایه شده
ناقلا
خوب رفیقی ز پی ات عازم شد
حجت اله حبیبی
آخرم ،آخرشب،آخر این قصه نبود
تا سحر
با تو سخن گفتم و
باریدم من
حجت اله حبیبی
ای کاش
نگاهم به نگاهت گره می خورد
تا شهرِ دلم ،
پر شود از عطر نگاهت.......
حجت اله حبیبی
تو خورشید قلب منی
اگرچه بیشتر مواقع در پشت ابرها سیر می کنی تا مرا نبینی
اما ،من دل خوشم به یک ثانیه ی طلوعت، اگر چه بر سرزمین دل دیگران باشد
مهم بودن توست ... حجت اله حبیبی
کاش ! من همسایه ی ضربان قلبت بودم
تا با هر بار زدن ،حس زنده بودن را از سر بگیرم.....
حجت اله حبیبی
صدای گام هایت زیباترین آهنگ جهان است من با این ریتم ،بارها از شوق، رقصیده ام وهزاران بار آن را در تاریکی گوش کرده ام
صدای گام هایت زیباترین ضرب آهنگ با تو بودن است....
حجت اله حبیبی
باز امشب، خاطراتت قاب در کنح اتاق ،می چکد از سقف دل ،دریای طوفانی هنوز.....
حجت اله حبیبی
دیگر تلاشی ندارم که برگردی
چون حسی بهت ندارم
چه زود، ننشسته پر گشودی .
راستش را بگو، چگونه جلد مشتی دانه شدی .......
حجت اله حبیبی
پاییز
چشمان توست که هر لحظه رنگ عوض می کند ومرا شیفته خود می کند...
حجت اله حبیبی
دلم ، برای تو تنگ نیست
برای نوشته هایت لک زده است
چون فقط آنها با صداقت در صندوق سینه ام بایگانی می شوند..........
حجت اله حبیبی
از فردا بترس
شبی که دل می شکنی
روزی را می چشی
که دل شکسته می شوی
از کوه بپرس که چگونه شکسته می شود با یک قطره ی اشک .....
حجت اله حبیبی
کاش بودی ومی دیدی ،
شبی که از کنارم رفتی ، تمام خاطرات باتو بودن را ،به آتش کشیدم،
حتی خودم را
باور نداری، از قلب سوخته ام بپرس....
حجت اله حبیبی
نه به دیروزت می اندیشم ونه به فردایت
فقط امروز مال من باش
فردا هم خدا بزرگ است
خواستی باش، نخواستی هم ،می خواهم که باشی............
حجت اله حبیبی
عشق تو
شبیه یک رویاست
که روز در سر دارم وشب در خواب
کاش تعبیرم تو باشی....
حجت اله حبیبی
دستانت سمفونی عشق است
وچشمانت چشمه امید
پرستوی دل با یادت پر می کشد
وشبنم عشق ،عطر بندگی می پراکند
آفتاب عشق در شفق چشمانت
رویایی است....
حجت اله حبیبی
روزی کتابی از تو می نویسم
از عنچه لبانت واز کمند زلف واز کمان ابروانت
اما نه این ها را فقط در قلبم می نویسم تا رقیب زیبایی تو را نبیند.....
حجت اله حبیبی
قلبت ،برایم می تپید
وقتی
دستت در دست کسی نبود
اما
امروز
می تپد
برای کسی که تمام قلبم را گرفت...
حجت اله حبیبی
امشب
باران بند نمی آید
بالشم، خیس باران است
بارانی که تو نثارم کردی
تا هیچ گاه فراموش نکنم رفتنت را....
حجت اله حبیبی
آغوش تو که باشد
غم نیست
غصه نیست
آشوب نیست
آرامش مطلق است ،نعوذا بالله مگر تو خدایی...
حجت اله حبیبی
غم فراق تو کوه راجا بجنباند
دل حزین من که زدوری، همیشه لرزان است......
حجت اله حبیبی
شکسته های دلم را با خاطراتت بند می زنم
شاید روزی شکسته های دلم ،بند بند زندگی تو باشد.....
حجت اله حبیبی
پاییز
قلب شکسته عاشق است که هر لحظه به رنگی در می آید وهردم، سازی وسوزی سر می دهد تا فریاد سکوتش را به گوش ابرهای دلتنگی برساند
حجت اله حبیبی
پاییز
نگاه عاشقانه ی بهار است
به برگ برگ دفتر زندگی ،
وقتی گلی از شاخه وبرگی از ساقه ودلی از محبوب ،جدا می شود....
حجت اله حبیبی
مرگ ،مردن نیست
مرگ، دیدن دستان تو در دست دیگریست
وقتی از انتهای جاده می پیچی تا مرا نبینی...
حجت اله حبیبی
پاییز ،
می شوم از تو لبریز
وقتی گاهی آهی راه گلویم را می بندد تا ببارم مسیر خاطرات با تو بودن را....
من و تو و کوچه باغی که چترت را می طلبد
حجت اله حبیبی
عکس تو، برعکس تو ،زیباتر از عکس تو است
عکس ها، برعکس ،زیبا می شوند ای عکس من.....
حجت اله حبیبی
گله ای از پاییز ندارم
این خاطرات من است که آرام دست از شاخه ی محبت تو رها می کند ...
حجت اله حبیبی
پاییز، لبریز احساس است ،اگرچه حساس است،که گاه قدم هایم را با خش خش برگ هایش نوازش می کند چون مادری فرزند خویش را ،دوست دارم پاییز را تاهمسفر کوچه باغ آرزوهایت شوم.....
حجت اله حبیبی
دلم گرفته
چرا بی خبر زند باران
به چهره ای
که تو سیلی زدی
دم رفتن....
حجت اله حبیبی
باز تاب نگاهت
ظلمت شبم را شکست
وعطر نوازشگر صدایت
گلدان لبم را به تبسم واداشت
وامید نتیجه این برق بود
برق امید...
حجت اله حبیبی
گاهی دلم ،نمی شکند
خرد می شود
از نگاه سردت،از بی مهریت
اما عجله نکن
آسیاب به نوبت.....
حجت اله حبیبی
تو ،چه لیلی ام باشی یا نباشی
من عمریست مجنونت شده ام
باور نداری از آهوان صحرا بپرس
که هر روز برای سلامتی تو
با آنان دم خور می شوم.....
حجت اله حبیبی
حالم عجیب تر از آن است که بدانی
دیشب کسی تو را صدا زد ومن مُردم اما تو بی خیال برگشتی وگفتی:
جانم .....
حجت اله حبیبی
دیگر دوست داشتنی در میان نیست من مُردم پیش از آنکه تو به دیگری بله بگویی...
حجت اله حبیبی
شده ام عاشق ودلداده این شهر ودیار
جان ناقابل من باد فدای رخ یار
می روم تا بکشم عکس تو در لوح دلم
من فدای قدم و قلب و سرو چشم نگار.
حجت اله حبیبی
مثل یک ماهی گلی، در تنگنای این قفس
سال من، بی چشم دریایی تو آغاز شد
حجت اله حبیبی
هرکه دم از مطرب و می می زند
گریه را ، در لابه لای تار، پنهان می کند
حجت اله حبیبی
قهوه ام ،چایم، شده دمنوش لب های بهار
شهد وشیرینی شده تصویر فال امشبم
حجت اله حبیبی
حکایت دل ما را
خزان
به گریه نوشت
به چشمه های ترک خورده
برگ های پژمرده...
حجت اله حبیبی
قلبت ، می تپید برایم، وقتی ، دستت در دست دیگری نبود
اما امروز ،می تپد ،برای کسی که،
تمام کسم را گرفت...
حجت اله حبیبی
خط من با خط تو ،تا ناکجا آباد بود
زود پیچیدی، نه، پیچاندی مرا
آگاه باش....
حجت اله حبیبی
زیر باران مانده ام
تا عکس چشمان تو را ،قطره قطره راهی دریا کنم...
حجت اله حبیبی
کاش می رفتم
تا افق چشمان و ساحل نگاهت
زندگی ارزش ماندن ندارد...
حجت اله حبیبی
کاش یکی بود
که بودنش تمام نبودن ها را جبران می کرد...
حجت اله حبیبی
عزیزم
وقتی ماه به سرزمین دلم پا می گذارد تاریک است
چون خوب می داند که تو ماه سرزمین منی...
حجت اله حبیبی
کاش !
وقتی می گذشتی ،می گذشتی
و سر بالا می کردی تا ببینی ،قطره اشکی را که بر لبان مژگانم مز مزه می شد...
حجت اله حبیبی
از سر گذشت، عبرت نمی گیرم
من تو را می گیرم، اگر هزار بار از
سر گذشت...
حجت اله حبیبی
باران ،بهانه ای است ،تا خاطرات تَرک خورده ی دلتنگی را، بر دامنت بچینم
حجت اله حبیبی