تویی تا ناخدای دل ، ندارم ؛ غم ز طوفانی
به عشقت می روم دریا، به دل تنها تو فرمانی
میان موج بی تابی،به خود می پیچم؛اما شاد
روم ،بر ساحل عشقت ؛چو دردم را تو درمانی
اگر ،بر من ، بتازد غم ؛ دلم ؛را ناخدایی هست
که سکان او بچرخاند؛نباشم من به حیرانی
بادصبا
ZibaMatn.IR